روایات نهی از قیاممبنای اعتقادی نهی از قیام

نهی از قیام، اصلی مبتنی بر مهدویت

مسأله ی قیام در عصر غیبت بارها از جهات مختلف مورد بررسی قرار گرفته، اما متأسفانه معمولا به ریشه ی اصلی این بحث توجه نمی شود و تنها به شکل تعارضی میان دو گروه از ادله به آن نگاه می کنند که باید بر اساس قواعد فقهی و اصولی یک دسته را انتخاب و مقدّم کرد.
اما قضیّه فراتر از اینهاست و به ریشه هایی کلامی و اعتقادی بازمی گردد که با تبیین آن، مطلب بسی ساده تر حل خواهد شد. ریشه ی حکم قیام را باید در اصول امامت و مهدویت یافت.
شکی نیست که امام معصوم رهبر کلّ مذهبی، اجتماعی و سیاسی افراد است.پس تمام وظایف اجتماعی اول از همه متوجه امام خواهد شد. امام بالاترین مسؤول جامعه است، پس در تمام فرائض اجتماعی مثل امر به معروف، جهاد، دفاع از مظلوم و… بیش از همه اهتمام داشته و احساس وظیفه می کند.
مسلما تمام این مسؤولیّتها به دوش امام بوده و همچنان خواهد بود. اما سؤال اینجاست که چرا جز یک دوره ی کوتاه حکومت امیر المؤمنین علیه السلام هیچ یک از ائمه ی دیگر علیهم السلام به شکل علنی وارد سیاست نشدند؟
اولین جوابی که می دهند اینست که آنان یاوری نداشتند.این پاسخ را کسانی می دهند که از طرفی، قیام امام حسین علیه السلام را به عنوان الگوی تمام قیامهای آزادی خواهانه ی بعدی معرّفی می کنند. حتی اگر نام این حرکت را قیام بگذاریم، این حقیقت را نمی توان انکار کرد که در هر صورت به استقرار یک نظام سیاسی مطلوب دست نیافت.اگر روی اهداف عظیم معنوی و دیگر آثار شهادت ایشان دست بگذاریم، تمام ائمه علیهم السلام هم می توانستند هر چند با تعداد کمی از یاران به مقابله ی حاکمان رفته و با شهادت خود، ادامه دهنده ی همان راه باشند.مگر نه این است که طبق این منطق، مبارزه با ظلم حتی به قیمت جان و مال هم لازمست؟
از همه ی اینها گذشته، این مبارزین معتقدند که در عصر حاضر افرادی که بتوانند در راه مبارزه با ظلم جان فشانی کنند به مقداری که تکلیف مبارزه را الزامی کند، موجودند؛ و در این راستا به ثمر نشستن برخی قیامهای معاصر تمسّک می کنند.گویی این افراد باز منطق پیشین خود را فراموش کرده اند! مگر نه این بود که امامان علیهم السلام تنها به علت نبود یاور، این فرائض اساسی اجتماعی را رها کرده بودند؟! پس اگر واقعا اکنون یاوران حقّ به حدّ نصاب رسیده اند و قیام و انقلاب ضروری شده، چرا امام زمان علیه السلام اکنون از این وظائف -که از تمام فروع دین و گاهی اصول دین(!) هم مهمترند- غفلت نموده و در پس پرده ی غیبت جامعه را رها کرده است؟! آیا -نعوذ بالله- ایشان وظیفه ی خود را فراموش کرده، یا این مردم یاوران اسمی هستند نه حقیقی؟
جواب مبارزین هر چه باشد، ضرورتا این التزام را در پی خواهد داشت که ادلّه ی دفع ظلم و نهی از منکر چنین نیست که هرگز تخصیص بردار نباشد.و در این صورت، ردّ کردن روایات مستفیض نهی از قیام به این بهانه معنایی ندارد.

بیشتر بخوانید:  دوگانه‌ی دولت حق، دولت باطل

 

✔️ این بحث، ما را به این حقیقت پر تکرار در روایات می رساند که دولت و حکومت حقّه ی الهیه موکول به زمان خاصّی شده که جز خداوند از آن اطلاع ندارد، و اجرای آن تنها به دست امام زمان علیه السلام انجام می گیرد.و اوست که اولین مدافع حقوق مظلومین بوده و در زمان مناسب خود، به بهترین صورت ستم را از سراسر هستی می زداید و عدل الهی را نمایان می سازد. اما کجایند افرادی که واقعا منتظر و مطیع ایشان باشند؟! توقّع نابجایی است که افرادی که امام زمان خود (علیه السلام) را از عمق جان نمی خواهند، بیایند و به نمایندگی از او عدل اجتماعی را پیاده کنند! اینجاست که هرگونه عجله در این امور ناکامی و رنج بیشتر در پی خواهد داشت. به تعبیر احادیث فراوان: «هلک المستعجلون/ عجله کنندگان هلاک می‌گردند…»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا