عاشورا شناسیجامعه شناسی عاشوراسیره سیاسی معصومین علیهم السلام

حرکت امام حسین علیه السلام به امر الهی بود

جلسه دوم منبر شیخ احمد رضوی

دانلود مستقیم

جلسه محرم ۱۴۰۳ – شیخ احمد رضوی – جلسه دوم:

– برای فهم دقیق فاجعه‌ی کربلا، باید سه رکن را تحلیل کنیم:
۱- بررسی اینکه چه بر سر مردم، اعم از شیعه و سنی و مسئولان و فرمانداران و … آمد.
۲- بررسی عملکرد شخص امام حسین و هدف او. که کار او دو جنبه داشت: اولا جنبه‌ی ظاهری و شرعی (اتمام حجت با مردم و …) و ثانیا جنبه‌ی باطنی و پشت پرده که مربوط به عهد و میثاق او با خدا می‌شد و در این زمینه مطابق علم غیبش عمل می‌کرد. اگر این جنبه‌ی دومی را قبول نداشته باشیم (چنانچه بسیاری از معاصرین قبول ندارند) به اشتباه می‌افتیم.
۳- مشیت و خواسته‌ی خداوند متعال
– برای فهم و تحلیل این سه رکن، باید به دنبال کلام سید الشهدا برویم تا بفهمیم. وقتی امام حسین میخواست از مکه به سمت کربلا خرکت کند، یارانش را جمع کرد و فرمود:

الحمد لله، و ما شاء الله، و لا قوة الا بالله، و صلي الله علي رسوله، خط الموت علي ولد آدم مخط القلاة علي جيد الفتاة، و ما أولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف، و خير لي مصرع أنا الاقيه، كأني بأوصالي تتقطعها عسلان الفلوات، بين النواويس و كربلا، فيملان مني أكراشا جوفا، و أجربة سغبا لا محيص عن يوم خط بالقلم.
رضي الله رضانا أهل البيت، نصبر علي بلائه، و يوفينا أجر الصابرين، لن يشذ عن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لحمته، بل هي مجموعة له في حظيرة القدس يقر بهم عينه، و ينجز بهم وعده.
من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا، ان شاء الله.

ترجمه:
حمد و سپاس مخصوص خداوند است، و مشيت از آن اوست (يعني آنچه خدا خواسته واقع مي شود) و هيچ قدرتي جز از خداي نيست، و درود خداي بر پيامبر خود.
خط مرگ بر فرزندان آدم حتمي و كشيده شده، مانند گردنبند بر گردن و سينه ي دختران و زنان جوان، (يعني مرگ را مانند گردنبند بر گردن فرزندان آدم انداخته اند)، و چه قدر واله و مشتاق نياكان و پدران گرام خود هستم مانند اشتياق جناب يعقوب عليه السلام به فرزندش جناب يوسف عليه السلام.
براي من قتلگاهي برگزيده شده كه آن را ملاقات خواهم كرد.
گويا می‌نگرم به بندهای اعضای خودم كه آن‌ها را گرگ‌های بيابان‌ها (يعنی اشقيای كوفه) در ميان «نواويس» و «كربلا» پاره پاره می‌كنند، تا شكم‌های گرسنه و تهی خود را از پاره‌های تن من پر می‌كنند، از روزی كه قلم تقدير و سرنوشت مرگ من، در لوح محفوظ نوشته شده جز اين چاره‌ای نيست.
خشنودی خداوند خشنودی ما اهل بيت است (از هر چه او راضی است ما هم راضی هستيم)، بر بلاها و امتحانات الهی صبر می‌كنيم، او به ما پاداش كامل صابران را خواهد داد.
پاره‌های تن (فرزندان) رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم از او جدا و دور نخواهند ماند، بلكه آن رشته‌های پراكنده در پيشگاه قدس الهی (بهشت) پيوسته و جمع خواهند شد كه چشمان پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم به آن‌ها روشن و به وعده‌های او بر آنان وفا خواهد شد.
آگاه باشيد! هر كس در خصوص ما، خون دل و روح خود را بذل و عطا كند، و خود را مهيای ملاقات خداوند می‌نمايد با ما كوچ كند، زيرا كه من همين بامداد كوچ خواهم كرد، ان شاء الله.

– ظاهر قضیه این بود که معاویه با امام حسن عهد کرده بود که برای بعد از خودش خلیفه مشخص نکند. اما نقض عهد کرد و یزید را معرفی کرد.
امام حسین تنها کاری که کرد این بود که گفت من بیعت نمی‌کنم. نه شورش کرد و نه قیام کرد. امام نشان داد که این آدم صلاحیت خلافت ندارد. امام حسین گفت: وقد سمعت رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقول: «الخلافة محرمة على آل أبي سفيان، وعلى الطلقاء أبناء الطلقاء، فإذا رأيتم معاوية على منبري فابقروا بطنه، فوالله لقد رآه أهل المدينة على منبر جدي فلم يفعلوا ما أمروا به، فابتلاهم الله بابنه يزيد، زاده الله في النار عذابا»
– یزید نامه نوشت که از مردم مدینه برای من بیعت بگیر و از چند نفر اسم برده از جمله سید الشهدا. اگر بیعت کرد که کرد و اگر بیعت نکرد، باید کشته شود.
حضرت بیعت نمی‌کند. او دست زن و بچه‌اش را مخفیانه نیمه‌شب می‌گیرد و از مدینه خارج می‌شود تا به مکه برسد. مکه را حرم امن الهی می‌دانستند و آنجا در امان بود. چند ماه آنجا می‌ماند و مردم کوفه خبردار می‌شوند. بر علیه معاویه کاری از دست کوفیان برنمی‌آمد. چرا که معاویه بسیار سیاس بود. اما تا یزید آمد و فهمیدند که او چقدر ظالم است، از خواب بیدار شدند. گفتند به که پناه ببریم؟ حسین که در مکه است. نامه نوشتند که بیا و رهبری ما را برعهده بگیر. در تاریخ آمده است که تا هشتاد هزار نفر با امکانات آن زمان نامه‌ها را امضا کرده بودند و نامه‌ها به مکه رسید.‌ این یعنی با امام حسین اتمام حجت کردند و گفتند که با تو هستیم. به امام حسین نوشتند که اگر نیایی تا رهبری ما را برعهده بگیری، در قیامت به خدا و رسول خدا شکایتت را خواهیم کرد.

اگر امام حسین به سمت کوفه نمی‌رفت و در قیامت در پیشگاه خداوند به مردم می‌گفت که من علم غیب داشتم و اگر من می‌آمدم، شما بی‌وفایی می‌کردید، آن افراد قبول نمی‌کردند و حجتی برعلیه آن‌ها نبود. مردم کوفه می‌گفتند که تو می‌آمدی و می‌دیدی که ما مردش هستیم یا نه!
امام حسین ناچار است که به سمت پذیرش دعوت برود، هرچند می‌داند که این افراد بی‌وفا هستند.
– امام حسین در جاهایی برای افرادی که شایستگی داشتند، چشمه‌هایی از علم الهی‌اش را نشان داد و فهماند که این تصمیم من بنابرخواست الهی است و سعی نکنید آن را تغییر بدهید. یک مثال آن:
بعد از حضرت خدیجه، ام سلمه با فضیلت‌ترین همسر پیامبر است و اهل بیت او را بسیار احترام می‌کردند. امام حسین وقتی که می‌خواست (احتمالا از مدینه) خارج شود، برای خداحافظی نزد ام سلمه رفت. ام سلمه به او از سر دلسوزی می‌گوید به عراق نروی. امام حسین به او می‌گوید که مادر! می‌دانم که پیامبر یک مشت از خاک کربلا را که جبرییل در زمان طفولیتم آورده بود، به تو داده است و گفته است که هر وقت این خاک تبدیل به خون شد، بدان حسین من را کشتند. اما بقیه خاک پیش من است و به تو می‌دهم تا بدانی خودم عالم بر اسرار هستم. این را هم قاطی آن خاک بکن و هر وقت خونین شد، بدان که من را کشتند.
ام سلمه در روز عاشورا دید که آن خاک، تبدیل به خون شد. بسیار گریه کرد. در عالم رویا پیغمبر را دید که پیغمبر عمامه بر سر ندارد و دامنش را بالا گرفته و چیزی در دامنش جمع کرده بود و گریان، می‌آمد. ام سلمه در همان عالم رویا از گریه پیامبر گریان شد و علت گریه پیامبر را پرسید. پیامبر فرمود حسینم را کشتند و این هم خون گلوی حسینم است که جمع کرده‌ام…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا