ضرورت فهم دینوظیفه عصر غیبت

مهم ترین دعا در عصر غیبت: طلب معرفت

بحثی در ضرورت معرفت و فهم دین

برگرفته از کتاب شرح دعای عصر غیبت استاد شیخ مجتبی هروی، جلد اول

اولین و مهمترین دعایی که باید در زمان غیبت از درگاه ربوبی مطالبه نمائیم درخواست معرفت است که این معرفت در ضمن سه محور در این دعای شریف مطالبه می گردد : معرفت الله ، معرفت رسول و معرفت امام ولکن وجه مشترک میان این سه گزاره «معرفت» می باشد که شایسته است در رابطه با اهمیت و جایگاه آن نکاتی را متذکّر شویم .

مفهوم معرفت

معرفت در حقیقت نوعی علم می باشد وتمام فضیلت هایی که برای علم گفته شده است در رابطه با معرفت نیز صدق می کند با این تفاوت که معرفت أخص از علم می باشد یعنی هر معرفتی قطعا علم را نیز شامل می شود اما هر علمی معرفت را در بر ندارد وامکان دارد به چیزی علم داشته باشیم ولکن معرفت نداشته باشیم اما برعکس آن نمی شود . اما در اینکه چگونه علمی را معرفت می گوییم و وجه تمایز میان علم و معرفت چیست در ادامه روشن خواهد شد :

اهل لغت در تعریف «معرفت» چنین گفته اند :

هو اطّلاع على شي‏ء و علم بخصوصيّاته و آثاره، و هو أخصّ من العلم،.[1]

معرفت یعنی مطلّع شدن از چیزی وآگاه شدن به خصوصیات آن

ابوهلال عسکری می گوید:

إنّ المعرفة أخصّ من العلم؛ لأنّها علم بعین الشیء منفصلاً عمّا سواه و العلم یکون مجملاً و مفصّلاً[2]

همانا معرفت اخصّ از علم است؛ زیرا معرفت عبارت است از علم تفصیلی به عین شی با توجّه به جهات تمایز آن از اشیای دیگر؛ و علم اعمّ از اجمالی و تفصیلی است.

در جمع بندی معانی معرفت وتفاوت آن با علم به فرمایشات یکی از صاحب نظران این باب اشاره می شود :

براساس تعاریف اهل لغت علم همان دانستن است و به هر نوع آگاهی درباره یک چیز اطلاق می گردد. نقطه مقابل آن جهل است که به معنای نادانی می باشد. هر اطّلاعی هرچند ناقص و اجمالی از یک چیز، شخص را از نادانی مطلق نسبت به آن خارج می کند و به همان اندازه بر او اطلاق عالِم می توان کرد. ولی آگاهی مبهم و ناقص از یک شیء را نمی توان «معرفت» یا شناخت آن محسوب کرد. شناخت وقتی صدق می کند که علم ما به یک چیز دقیق و مشخّص باشد و از آن سَر درآورده باشیم. به عنوان مثال اگر شَبَحی را از دور مشاهده کنیم که در حال حرکت به سوی ماست، آگاهی ما به آن در این حد است که می دانیم چیزی در حال حرکت است. ولی آیا آن چیز از جمادات است که به حرکت درآورده شده مانند اتومبیل یا قطار، یا از حیوانات است که به اراده خودش حرکت می کند، یا انسان است و یا … اینها دیگر برای ما روشن نیست. اطّلاع ما از آن شیء در همان حدّی است که بیان شد و به همین مقدار از جهل نسبت به آن خارج شده و عالم شده ایم؛ امّا تا وقتی ماهیت آن برای ما مشخّص نشود و ندانیم که چیست، هنوز آن را نشناخته ایم. تنها در صورتی می توانیم بگوییم آن را شناخته ایم که بفهمیم چیست و از میان احتمالات قبلی، یکی از آنها برای ما مشخّص شود. به عبارت دیگر دانش ما از اجمال و ابهام خارج شود و تفصیلی و مشخّص گردد. دانشی که معلوم را برای انسان متمایز از چیزهای دیگر مشخّص کند، «معرفت» نامیده می شود.

پس به طور خلاصه می توان گفت که هر معرفتی علم هست ولی هر علمی معلوم نیست به حدّ معرفت برسد و لذا معرفت اخصّ از علم است. می توان فرض کرد که نسبت به چیزی علم داشته باشیم (یعنی برای ما مجهول محض نباشد) امّا آگاهی ما به آن در حدّ معرفت آن نباشد. بنابراین لازمه عدم معرفت، جهل مطلق نیست در حالی که لازمه عدم علم، جهل مطلق است. این تفاوت را با دقّت در کاربرد کلمه «شناخت» در فارسی و مقایسه آن با علم و آگاهی، می توان دریافت .

معنای سکون و آرامش هم که در بعضی از کتب لغت برای معرفت بیان شده، بی ارتباط با این معنا نیست. وقتی آگاهی انسان از چیزی دقیق و واضح باشد، سبب اطمینان خاطر می گردد. با اطّلاعات مبهم و ناقص هنوز جای تشویش و اضطراب باقی است، به خاطر آنکه احتمالات مختلفی داده می شود که ترجیح یکی بر دیگری برای انسان ممکن نیست و با کامل و جزئی شدن دانش انسان، این سردرگمی از بین می رود و شخص به سکون و آرامش لازم دست پیدا می کند.[3]

تا به اینجا مفهوم «معرفت» را از منظر اهل لغت بررسی نمودیم، اکنون نوبت می رسد به بررسی حقیقت معرفت از منظر مکتب وحی و باید دید معرفتی که شاخصه هایش ذکر شد در چه مصداقی و در چه موضوعی تجلّی می کند و خود را به نمایش می گذارد،به همین خاطر سراغ فرمایشات معصومین: می رویم و معنای منتخب را بر می گزینیم :

حقیقت «معرفت» در مکتب وحی

امام باقر  علیه‌السلام  خطاب به فرزند خود امام صادق  علیه‌السلام  می فرمایند:

یا بُنَیَّ، اِعرِف مَنازِلَ الشّیعَهِ عَلی قَدرِ رِوایَتِهِم وَ مَعرِفَتِهِم. فَاِنَّ المَعرِفَهَ هِیَ الدِّرایَهُ لِلرِّوایَهِ. وَ بِالدِّرایاتِ لِلرِّوایاتِ یَعلُو المُؤمِنُ اِلی اَقصی دَرَجاتِ الایمانِ. اِنّی نَظَرتُ فی کِتابٍ لِعَلِیٍّ علیه السّلام فَوَجَدتُ فِی الکِتابِ اَنَّ قیمهَ کُلِّ امرِیٍ وَ قَدرَهُ مَعرِفَتُهُ.[4]

ای پسرم، درجات و مراتب شیعیان را از مقدار روایت و میزان معرفت آنها بشناس. چرا که معرفت همان فهم و شناخت روایات است. و از طریق همین فهم روایات است که مؤمن تا بالاترین درجات ایمان بالا می رود. من در نوشته ای از جدم امیرالمؤمنین علیه‌السلام نظر کردم و در آن چنین دیدم که ارزش و منزلت هر کس (به اندازه) معرفت اوست.

کمی تدبّر!!

تمام سخن در این عبارات بیان شده است. معرفت از منظر پیشوایان ما چیزی جز فهم احادیث نیست. و این خود میزانی است برای تشخیص معرفت صحیح به طوری که درهر بابی، احادیث مربوط به آن، معیار صحّت معرفت در آن باب می باشد. مثلاً درخداشناسی، میزان صحّت یا عدم صحّت معرفت خدا، روایاتی است که در این خصوص وارد شده است. این امر، اهمیّت رجوع به احادیث اهل بیت: را در همه ابواب معارف روشن می کند. و همین، معیار درجه ایمان شخص می باشد. هر کس به اندازه فهم عمیق خود در احادیث ائمه: از کمال ایمان بهره مند می شود، پس اگر کسی در معارف دینی، کاری به روایات نداشته باشد و معرفت خود را از منابع غیرحدیثی اخذ کند، نباید انتظار صحّت معرفت خود را داشته باشد. ارزشی که امیرالمؤمنین  علیه‌السلام  برای هر انسانی قائل هستند به میزان معرفت او بر می گردد و درستی معرفت هم معیارش رجوع به احادیث و فهم عمیق نسبت به آنهاست.

ضرورت تحصیل معرفت

هر انسان آگاه بر منابع وحیانی این را در می یابد که آنچه اهل بیت عصمت و طهارت: اولاً از ما می‌خواهند قبل از مرحله ی عمل، کسب معرفت است و این تنها ادعا نیست بلکه مؤید به صدها آیه و روایات می باشد و در تایید این مطلب عقل هر انسانی نیز گواه است که در ادامه به برخی از ارشادات عقل و نقل اشاراتی خواهیم کرد

اعمال بی ثمر

عملی که بدون معرفت باشد نه تنها ثمری ندارد بلکه موجب خسارت نیز میشود و آن عمل انسان را به جای پیشرفت به پسرفت می کشاند

قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام : الْعَمَلُ بِغَيْرِ عِلْمٍ‏ ضَلَالٌ[5]

عملی که بدون علم باشد باعث گمراهی می‌شود[6]

قال امیرالمؤمنین علیه‌السلام : لَا خَيْرَ فِي الْعَمَلِ بِلَا عِلْمٍ‏[7]

هیچ خیری در عمل بدون علم نمی باشد.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ 9 مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ.[8]

کسی که بدون علم و معرفت عمل کند فسادش بیشتراز اصلاحش خواهد بود.
اگر همین روایات را سرلوحه تمام کارهای تبلیغاتی و فرهنگی قرار بدهیم بسیاری از اختلافات و گمراهی ها برطرف خواهد شد !! در روایات داریم اگر شخص جاهل سکوت نماید هیچ اختلافی میان مردم واقع نمی شود[9] اکثر احساس مسئولیت هایی که از سوی افراد دلسوز و خوش سیرت صورت می گیرد کاملا بیجا و غیرقابل قبول می باشد زیرا این دسته از افراد یک اصل مهم از لوازم تبلیغ را لحاظ نکرده اند وآن بالابردن سطح علمی ومعرفتی می باشد ، نتیجه این می شود که هر شخصی از هر صنفی به مقدار آگاهی های خویش برای امر تبلیغ احساس مسئولیت می کند و دیگران را نیز توبیخ می نماید که چرا قدمی در امر تبلیغ بر نمی دارید !! و حال اینکه در لسان قرآن و معصومین:امر کاملا برعکس می باشد و پیشوایان دین شدیدا شیعیان خود را بر حذر داشته اند ازاینکه بدون علم کافی و لازم در صدد تبلیغ دین و ارشاد جاهلین برآیند

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  علیه‌السلام  قَالَ: مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَنْتَزِعُ الْآيَةَ مِنَ الْقُرْآنِ يَخِرُّ فِيهَا أَبْعَدَ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ.[10]

امام باقر علیه‌السلام  فرمودند : آنچه را مى‏دانيد بگویید و آنچه را نمى‏دانيد پاسخ مدهيد وبگوئيد: خدا داناتر است. مبلّغ دين، يك آيه از قرآن مى‏ربايد تا مدعاى خود را به كرسى بنشاند اما تا آن حد از جاده حقيقت منحرف مى‏شود كه گويا از آسمان به زمين سقوط كرده است.

عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُون[11]

زرارة گويد از امام باقر علیه‌السلام پرسيدم: حق خدا بر بندگان چيست؟ فرمود آنچه مي دانند بگويند و از آنچه نمي دانند باز ايستند.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  علیه‌السلام  قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَصَّ عِبَادَهُ بِآيَتَيْنِ مِنْ كِتَابِهِ أَنْ لَا يَقُولُوا حَتَّى يَعْلَمُوا وَ لَا يَرُدُّوا مَا لَمْ يَعْلَمُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ « أَ لَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِمْ مِيثاقُ الْكِتابِ أَنْ لا يَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ[12] »  وَ قَالَ « بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ[13] »

امام صادق علیه‌السلام فرمودند : خداوند- تبارك و تعالى- با دو آيه قرآن، تكليف بندگان خود را مشخص كرده است: تكليف اول: «تا ندانند نگويند». تكليف دوم: «آن چه را ندانسته‏اند مردود نشمارند». آيه‏اى كه تكليف اول را معين مى‏كند چنين است: «آيا پيمان نگرفته بوديم كه در باره كتاب الهى جز حق بر زبان نياورند». آيه‏اى كه تكليف دوم را مشخص مى‏كند چنين است: «بلكه اين مردم چيزى را كه به علم آن نرسيده‏اند و از تأويل آن خبر ندارند تكذيب كردند.».

برهمین اساس از سوی معصومین: کسانی مأمور به تبلیغ و مناظرات بودند که در موضوع مربوطه از معرفت بالایی برخوردار بودند وسایرین از این مسئولیت معاف بودند و عیبی هم برآنها نبود .

عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ، قَالَ رَأَيْتُ أَبَا جَعْفَرٍ صَاحِبَ الطَّاقِ وَ هُوَ قَاعِدٌ فِي الرَّوْضَةِ قَدْ قَطَعَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ أَزْرَارَهُ وَ هُوَ دَائِبٌ يُجِيبُهُمْ وَ يَسْأَلُونَهُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَقُلْتُ‏ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَنْهَانَا عَنِ الْكَلَامِ فَقَالَ أَمَرَكَ أَنْ تَقُولَ لِي فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ وَ لَكِنْ أَمَرَنِي أَنْ لَا أُكَلِّمَ أَحَداً، قَالَ فَاذْهَبْ فَأَطِعْهُ فِيمَا أَمَرَكَ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  علیه‌السلام فَأَخْبَرْتُهُ بِقِصَّةِ صَاحِبِ الطَّاقِ وَ مَا قُلْتُ لَهُ وَ قَوْلُهُ لِي اذْهَبْ وَ أَطِعْهُ فِيمَا أَمَرَكَ، فَتَبَسَّمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ  علیه‌السلام وَ، قَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ صَاحِبَ الطَّاقِ يُكَلِّمُ النَّاسَ فَيَطِيرُ وَ يَنْقَضُّ، وَ أَنْتَ إِنْ قَصُّوكَ لَنْ تَطِيرَ.[14]

ابو خالد کابلی می گوید دیدم مؤمن طاق در مسجد پیغمبر نشسته است اهل مدینه دکمه هایش را پاره کردند[15] او مدام جواب می دهد و آن ها سوال می پرسیدند پیش او رفتم گفتم مؤمن طاق امام صادق علیه‌السلام  فرمودند مناظره نکنید او در جواب به من گفت : امام به تو فرمودند تا به من بگویی یا مخصوص به تو فرمودند مناظره نکن؟ گفتم خیر به من فرمودند مناظره نکن. گفتم پس تو الان داری با من مناظره می کنی برو تو با هیچ کس نباید مناظره کنی. سریع نزد امام صادق  علیه‌السلام رفتم به ایشان جریان را خبر دادم حضرت خندیدند و فرمودند ابو خالد، مؤمن طاق در هیچ تله ای گیر نمی افتد به تو یک تیر بزنند زمین می افتی نمی توانی جواب بدهی مثل پرنده ای که تیر خورد و افتاد.[16]

مجدّد حدیث آخر را یادآور می شوم وسپس بپردازیم به شواهد بعدی :

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ.

کسی که بدون علم و معرفت عمل کند فسادش بیشتراز اصلاحش خواهد بود.

داعی به سوی عمل

براساس فرمایشات معصومین:چیزی که انسان را دعوت به عمل می کند موضوع معرفت است!!

عَنْ حُسَيْنٍ الصَّيْقَلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام  يَقُولُ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِعَمَلٍ فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ فَلَا مَعْرِفَةَ لَهُ أَلَا إِنَّ الْإِيمَانَ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ.[17]

امام صادق علیه‌السلام  مي فرمایند: خدا عملى را جز با معرفت نپذيرد و معرفتى نباشد مگر با عمل پس كسى كه معرفت دارد، همان معرفت او را بر عمل راهنمایی كند و كسى كه عمل نكند معرفت ندارد.

  • کمی تدبّر:

امام علیه‌السلام  فرمودند، معرفت است که تو را به سوی عمل راهنمایی می‌کند. بنابراین عملی که بدون معرفت انجام می گیرد خیلی بعید است که پایدار بماند !! واین فرمایش نکته ای بسیار مهم در باب فعالیت های تبلیغ دینی می باشد به این بیان که اگر می خواهید مسأله ای را در کسی نهادینه و ماندگارش کنید، باید اول معرفت شخص را درست کنید، نه اینکه یکباره او را از طریق تبلیغ و جو سازی و تحریک احساسات به وادی عمل بکشانید وبعد از مدتی او را بدون ثبات قدم بیابید !! کما اینکه امام صادق علیه‌السلام به همین آسیب در قالب یک داستان اشاره می فرمایند :

حضرت صادق  علیه‌السلام به یکی از اصحاب خود چنین فرمودند : مردى (از اهل ايمان) همسايه اى نصرانى داشت، او را به اسلام دعوت كرد و در نظرش جلوه داد تا اسلام را پذيرفت. سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد، گفت: كيست؟ گفت:

من فلانى هستم، گفت: چكار دارى؟ گفت: وضو بگير و لباس‏هايت را بپوش و همراه ما به نماز بيا، او وضو گرفت و لباس هایش را پوشيد و همراه او شد، هر چه توانست نماز خواندند (نماز بسيارى‏ خواندند) و سپس نماز صبح گزاردند و بودند تا صبح روشن شد، نصرانى ديروز (و مسلمان امروز) برخاست تا به خانه‏اش برود، آن مرد گفت: كجا ميروى؟ روز كوتاه است، و چيزى تا ظهر باقى نمانده، همراه او نشست تا نماز ظهر را هم گزارد، باز آن مرد گفت: بين ظهر و عصر مدت كوتاهى است و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند سپس برخاست تا به منزلش رود، آن مرد گفت: اكنون آخر روز است و از اولش كوتاه‏تر است، او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزارد، باز خواست به منزلش رود، به او گفت يك نماز بيش باقى نمانده. بمان تا نماز عشا را نیز بخوانیم، آنگاه از هم جدا شدند. چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد، گفت: كيستی؟ گفت: من فلانى هستم، گفت: چه كار دارى؟ گفت: وضو بگير ولباس‏هايت را بپوش و بيا با ما نمازگزار، تازه مسلمان گفت: براى اين دين شخصى بيكارتر از مرا پيدا كن، كه من مستمند و عيال وارم.

سپس امام صادق علیه‌السلام فرمودند : او را در دينى وارد كرد كه از آن بيرونش آورد (زيرا رياضت‏كشى و فشار يك روز عبادت سبب شد كه به دين نصرانيت خود برگردد) يا آنكه فرمود: او را در چنين (سختى و فشار گذاشت و از چنان (دين محكم و مستقيم) خارج كرد.

از این روایت دو نکته مهم برداشت می شود :

الف : تبلیغ بدون معرفت توسط این شخص، فرد نصرانی را بیزار از دین اسلام نمود و فسادش بیشتر از اصلاحش بود
ب : این دعوت و تبلیغ صرفا وادار کردن شخص بر عملی بود که هنوز معرفت او به آن مقدار نرسیده بود و نتیجه اش عدم دوام در عملکرد تازه مسلمان گردید


[1] التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏8، ص: 98

[2] معجم الفروق اللّغویّه / ۵۰۰.

[3] گوهر قدسی معرفت ص 39

[4] بحارالانوار ج 2 ص 184 ح 4

[5] غررالحکم ص 61

[6] با توجه به مطلب قبلی عنایت دارید که هر معرفتی علم نیز می باشد و لذا فرمایشات معصومین:درباب فضیلت علم شامل فضیلت معرفت نیز میشود .

[7] همان

[8] الکافی ج 1 ص 44

[9] لَوْ سَكَتَ الْجَاهِلُ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ. امیرالمؤمنین7فرمودند : اگر نادان ساكت باشد مردم اختلاف با هم ندارند. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏75، ص: 82

[10] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص: 42

[11] همان

[12] اعراف 119

[13] یونس 40

[14]  رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 186

[15] هر کس مدام لباسش را می کشید آقا به سوال من جواب بده آن می کشید به سوال من جواب بده

[16] رجال الكشي – إختيار معرفة الرجال، النص، ص: 186

[17] الکافی ج 1 ص 44

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا