خلاصهای جامع و مختصر در اطاعت مطلقه

بسم الله الرحمن الرحیم
جايگاه تبعیّت و اطاعت
در فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام
خدا پرستی و بت پرستی
معمولا وقتی در مورد مفهوم (پرستش) صحبت می شود، در تصوّر ما معانی ساده ای مانند اعتقاد به خداوند و انجام عبادات روزمره و… نقش می بندد. مثلا در مورد این بحث می کنیم که فلانی خداپرست است یا کافر؟ و بیشتر از این منظورمان نیست که: مذهب فلانی چیست؟
اما اصطلاح و مقصود قرآن و اهل بیت علیهم السلام در این خصوص دقّت ظریفی دارد.قرآن از لفظ (عبادت) و مشتقّات آن و همچنین الفاظ مقابل آن، مثل (کفر)، (شرک) و… مفهوم دیگری را می رساند.
مثلاً در فرهنگ مذهبی عمومی ما، خداپرستی یک حداقل عادی محسوب شده، و تمام مسلمانان خود را عبد خداوند می شمارند. درحالی که طبق اصطلاح خاصّ الهی، (عبد) یک مقام ویژه و بلند است که انبیا و اولیا (علیهم السلام) به داشتن آن ممتاز و مفتخرند:
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين)
و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند… و آنان برای ما عابد بودند.
که شیطان را هرگز یارای تسلط بر ایشان نیست:
(إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ)
[خطاب خداوند به شیطان:] به درستی که بر عباد و بندگان من، هیچ تسلّطی نداری…
و این چنین به مقام نبوت رسول خدا ﷺ شهادت میدهیم:
«وأشهد أنّ محمداً عبده و رسوله»
همچنین در مقابل، گاهی قرآن هوای نفس را معبود گروهی از مردم میشمارد:
(أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه) (الجاثیة/23)
آیا دیده ای آن را که اله و معبودش را هوای [نفس] خود قرار داده است؟!
حال آنکه در میان مذاهب و ادیان، هیچ یک بنای پرستش هوای خود ـ به آن معنای عام و ابتداییـ را ندارند.
یا در آیه ی دیگری، پرستش علمای یهود و نصاری به یهودیان و مسیحیان نسبت داده می شود:
(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ) (التوبة/31)
دانشمندان و راهبان خود را به جاى خدا به الوهيّت گرفتند…
در حالیکه مسلّما یهودیان و مسیحیان هیچگاه بزرگان خود را، در کنار خداوند، نمی پرستیدند.
بلکه گاهی فرد می تواند در عین ایمان ظاهری، مشرک هم باشد:
(وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون)
از این رو لازمست با دید دیگری به مفهوم عبادت و الفاظ مقابل آن بنگریم.
آنچه از کتب لغت و استعمالات عرب دانسته می شود این است که ریشه ی (عبد) در اصل به معنای خضوع و فروتنی و فرمانبری نسبت به دیگری است، به گونه ای که اختیار خود را به او واگذارد. از این رو به بردگان (عبید) می گویند. زیرا از اراده ی خود خارج بوده و ملزم به رعایت فرمان آقا و مولای خود هستند.
توضیح بیشتر این که هر موجود زنده و صاحب اراده ای، بر اساس اراده و اختیار شخصی خود، حرکات و اعمالش را انجام می دهد. اما گاه می شود که از اراده و تصمیم شخصی خود برکنار شده، و تحت اراده و فرمان دیگری قرار می گیرد.برکنار شدن از اراده ی شخصی و قرار گرفتن در فرمان دیگری، دو گونه دارد:
فرمانبری اجباری: همانند فردی که اسیر شده و مجبور است بردگی و اطاعت صاحبش را بکند.
فرمانبری اختیاری: در جایی که فرد به دست خود، تحت اراده و فرمان دیگری قرار بگیرد. این فرمانبری اختیاری گاهی نادرست و خطاست، مانند شخصی که عبد هوای نفس شده و مطیع هوس های شهوانی خود باشد -که نکوهش چنین شخصی در آیات شریفه گوشزد شد-؛ و گاهی فرمانبری به جا و صحیح است، مانند انسان وارسته ای که خداوند متعال را شناخته و می داند جز او شایستگی فرمانداری و اطاعت و عبودیّت را ندارد، از این رو تمام امور خود را به او واگذار کرده و کوچکترین عملی را بدون فرمان خالقش انجام نمی دهد.
البته توجّه به این نکته ضروری است که خداوند متعال دارای دو دسته اوامر و فرمان می باشد:
1–امر تکوینی: به معنای اداره ی نظام جهان بر اساس مصلحت و حکمتش:
(إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُون)
اراده و تقدیر الهی بر تمام کائنات بدون هیچگونه قید و شرطی جاریست، و احدی توان مخالفت با تقدیرات و اوامر تکوینی او را ندارد؛ از این رو:
(إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً) (مریم /93)
یعنی در واقع تمام جهان و آنچه در آن است عبد خداوند محسوب می شود.
2– امر تشریعی: فرمان ها و دستوراتی که خداوند عزّ و جلّ برای تکامل انسان ها، برایشان صادر کرده و اموری را واجب و افعالی را حرام دانسته است.اطاعت این دستورات به زور نیست و خداوند کسی را مجبور به اطاعت نساخته؛ بلکه هر انسانی اختیار انتخاب دارد. افراد به مقدار شناخت و معرفت و ایمانشان، فرمانداری بیشتری هم خواهند داشت و عبودیّتشان کامل تر خواهد بود.
اینجاست که می یابیم چگونه حضرت خاتم الانبیاء ﷺ و ائمه ی معصومین و انبیای عظام (علیهم السلام) تنها افرادی هستند که کوچکترین لغزشی از فرمان الهی از آنان سر نزده و به معنای تمام وکمال (عبد) خداوند متعال بوده اند. به عبارت دیگر، همین (عبد) بودن آنان سبب شده که به مقام رفیع رسالت و امامت نائل شوند:
عن أبی عبد الله ×: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّا» (کافی 1/ 175)
از امام صادق × روایتست که فرمود: «خداوند، رسول اکرم ﷺ را عبد خود گرفت، پیش از آنکه او را پیامبرش قرار دهد».
البتّه پیروان آنان نیز به مقدار میزان اطاعت و تسلیمشان در مقابل خداوند، دارای مقاماتی از (عبودیّت) هستند.
یکی از اصحاب امام صادق × از ایشان می پرسد: عبادت چیست؟ در جواب فرمود: «نیّت نیکو در اطاعت، به آن وجهی که خداوند سزاوار اطاعت است». (محاسن 1/261)
پس روشن شد که (عبد خدا) بودن دو معنا دارد، که به معنای اول شامل تمام موجودات شده؛ اما معنای دوّم آن تنها عدّه ی محدودی را شامل می شود؛ و فعلا موضوع سخن ما نیز همین معنای دوم (اطاعات اوامر تشریعی) است. سؤال اینجاست: کیست که شایستگی عبودیّت دارد و اطاعت از او رواست؟
از چه کسی باید فرمانبرداری کرد؟
با توجّه به این که خلقت انسان به هدف رسیدن وی به تکامل و سعادت است، باید برای رسیدن به این مقصود همّت خود را به کار بسته و مقدّمات رسیدن به سعادت را فراهم کند. راه سعادت انسان را تنها خداوندی میداند که خالق اوست و به تمام امور آگاه بوده و تمام افعالش عین مصلحت است. پس برای رسیدن به رستگاری و نجات از شقاوت؛ تنها راه ممکن، پیروی از دستوراتیست که خداوند برای تکامل انسان منظور داشته است.
امّا ما که به صورت مستقیم با خداوند عزّ و جلّ ارتباط نداریم، چگونه و از چه راه دستورات و اوامر او را بشناسیم و اطاعت کنیم؟
خداوند متعال عدّه ای را از میان بندگان برجسته اش گزیده و آنان را سزاوار برگرفتن وحی دانسته، تا شریعت خود را از راه آنان به مردمان عادی عرضه کند؛ آنگاه آنان را با صفت (عصمت) حفظ و پشتیبانی نموده تا بدون هیچ کم و کاستی، دستورات پروردگار متعال را به بندگان برسانند.اینان انبیا و اوصیای آنان (علیهم السلام) هستند که بر مردم لازم است به سخنانشان گوش فرا داده و مطیع محض آنان باشند، چرا که هر آنچه می گویند از جانب خداوند متعال بوده و از پیش خود هرگز فرمانی صادر نمی کنند.
(بل عباد مکرمون* لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون) (الأنبیاء 26-27)
بلکه آنان بندگانی بزرگوارند، که بر خداوند متعال در سخن گفتن پیش دستی نکرده، و به امر او عمل می کنند.
امام باقر ×: «اگر ما از روی نظر خود سخن میگفتیم همچون پیشینیان گمراه بودیم، ولی سخن ما از بیّنه ای ایست که خداوند برای رسولش ﷺ روشن ساخته و سپس وی برای ما روشن نموده است». (بحار 2: 172)
پس اطاعتشان در واقع همان اطاعت خداوند، و سرپیچی از دستوراتشان در حقیقت عصیان از دستورات اوست:
( مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) النساء: 80
«مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، وَ مَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ».
و در راه دین هیچ فردی جز آنان (علیهم السلام) نمی تواند رهنما باشد:
«لن تجدا علما صحيحا إلا شيئا يخرج من عندنا أهل البيت».(بصائر الدرجات:10)
امام باقر ×: «هیچ علم صحیحی یافت نخواهید کرد، مگر آنچه از نزد ما اهل بیت (علیهم السلام) به شما رسیده باشد».
پیروی از هوای نفس و شیطان
پس هر که از غیر معصومین (علیهم السلام) دینش را بگیرد، و مطیع هوای نفس خود، شیطان، یا هر فرد غیر معصومی شود در واقع او را (عبادت) کرده و (مُشرک) به شمار می آید، زیرا قبلاً گفتیم (عبادت) همان سرسپردگی است و تنها خداوند شایسته ی اطاعتست؛ و قرار دادن هر چیزی غیر از خدا و شریک کردن او در عبادت، شرک است.اینجاست که معنی این آیه ی شریفه واضح تر می شود:
(أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه) (الجاثیة/23)
آیا دیده ای آنکه معبود خودش را هوای نفسش قرار دهد..؟!
و این بدترین ضلالتهاست:
(وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ)
چه کسی گمراه تر است از کسی که بدون توجه به هدایت الهی، پیروی هوای نفسش گردد؟!
در روایات مختلفی این آیه چنین تفسیر شده: « مَنْ يَتَّخِذُ دِينَهُ رَأْيَهُ بِغَيْرِ إِمَامٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى». پس «پیروی هوای نفس» چنین معنا پیدا می کند:
امام باقر ×:«یعنی کسی که دین خود را بر پایه ی نظر خود و بدون برگرفتن از امام هدایت، قرار دهد».
پس اگر فردی مدّعیست تنها خداوند یکتا را می پرستد، حقّ ندارد بر اساس نظر خود، چیزی را به دین خداوند نسبت دهد؛ زیرا در این صورت در کنار خداوند معبود دیگری قرار داده و مشرک شده است:
امام صادق ×: : «هر كه بدون شنيدن و فراگرفتن از امام راستین خدا را پرستش كند قطعا خدا او را درگیر تباهی و رنج کند. و هر که مدّعی دریافت [معارف دین] از غیر دری که خداوند گشوده است باشد، مشركست. و آن در [که خداوند قرار داده] همان دریست که نگهدار سرّ پنهانی خداست [یعنی ائمه ی معصوم علیهم السلام]». (کافی 1/377)
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ×عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْإِنْسَانُ مُشْرِكاً فقَالَ:«مَنِ ابْتَدَعَ رَأْياً فَأَحَبَّ عَلَيْهِ أَوْ أَبْغَضَ عَلَيْهِ». (کافی 2/397)
از امام صادق × پرسیدم: کمترین چیزی که انسان را (مشرک) می سازد، چیست؟ فرمود: «هر کس نظری از جانب خود بسازد، و بر اساس آن با دیگران دوستی یا دشمنی داشته باشد».
امیر المؤمنین ×: «هر کس چیزی را که خداوند نهی نموده، گمان کند مورد امر خداست و آن را دین خود و مایه ی ولایتش با دیگران قرار دهد، این شخص کافر شده و هرچند تصوّر کند خداوند را عبادت می کند، اما تنها شیطان را می پرستد!»
عن الرضا ×: «إِنَّ أَدْنَى مَا يَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِيمَانِ أَنْ يَقُولَ لِلْحَصَاةِ هَذِهِ نَوَاةٌ ثُمَّ يَدِينَ بِذَلِكَ وَ يَبْرَأَ مِمَّنْ خَالَفَهُ».
از امام رضا × روایتست که فرمود: «کمترین چیزی که انسان را از ایمان خارج می کند این است که سنگریزه ای را هسته بشمارد، و به این متدیّن شود و از هر که مخالفش شد تبرّی جوید». (عیون اخبار الرضا × 1/304)
پیروی از رهبران غیر معصوم
گفتیم مهمترین مرحله ی خروج از عبادت خداوند، توجه به وساوس شیطانی و آرای نفسانیست که طبق صریح آیه، اطاعت از آن (شرک) را به دنبال خواهد داشت. امّا اگر خدای نکرده فردی به این حالت دچار شد، شیطان هر چه بیشتر او را جذب نموده و مورد تربیت ویژه ی او قرار می گیرد (اولیاء الشیطان).
پس از این، شیطان برای جلب اطاعت مردم و دور کردن آنها از اطاعت خداوند، از این ابزار های انسانی (اولیای شیطان) استفاده می کند:
(إِنَّ الشَّياطينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيائِهِمْ لِيُجادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُون) (الأنعام/121)
به درستیکه شیاطین به اولیاءشان الهاماتی پنهانی می کنند تا با شما به جدل درآیند، و اگر شما از آنان اطاعت کنید هر آینه مشرک خواهید بود.
وقتی اولیای شیطان در بین مردم نفوذ کردند، به ریاست میرسند و مردم جاهل را گرد خود جمع نموده و دستورات شیطانی خود را به آنان می رسانند.اینجاست که -بر اساس مطالب گذشته- اگر کسی اطاعت این افراد را نماید در حقیقت شریکی برای خداوند قرار داده و مشرک می شود (وإن أطعتموهم إنّکم لمشرکون)، چرا که اطاعت و عبادت مطلقه مخصوص باری تعالی است.
از امام صادق × روایتست – درمورد آیه ی شریفه: (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا* كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا)– :
و به جاى خدا، معبودانى اختيار كردند تا براى آنان [مايه] عزت باشد. نه چنين است، روزی می رسد که [همانها که مورد پرستش قرار می گرفتند] بر این عبادت کافر گشته و دشمن آنان مىگردند.
فرمود: «این عبادت سجود و رکوع برای دیگران نیست، بلکه اطاعت از دیگران است.هر کس مخلوقی را در مسیر معصیت اطاعت کند، در واقع او را پرستیده است». (بحار الانوار 69 / 54)
در واقع یکی از اساسی ترین برنامه های شیطان برای اغواء مردم همین بوده و حتّی طبق برخی روایات، فرد مورد نظر را به درجات بالای اجتماعی می رساند تا مقبولیّت بیشتری داشته باشد:
«إنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يَزَالُ الشَّيْطَانُ يُدْخِلُ فِينَا مَنْ لَيْسَ مِنَّا وَ لَا مِنأَهْلِ دِينِنَا فَإِذَا رَفَعَهُ وَ نَظَرَ إِلَيْهِ النَّاسُ أَمَرَهُ الشَّيْطَانُ فَيَكْذِبُ عَلَيْنَا وَ كُلَّمَا ذَهَبَ وَاحِدٌ جَاءَ آخَر».(تحف العقول: ۳۱۰)
امام صادق ×:«به درستي که شيطان پيوسته ميان ما خاندان، افرادي را نفوذ مي دهد که نه از ما هستند و نه در مذهب ما؛ پس چون او را بالا برد و مورد توجه مردم قرار گرفت، شيطان به او فرمان مي دهد و او بر ما دروغ مي بندد، و هرگاه يکی از اين افراد برود باز فرد ديگری پيدا می شود».
از امام صادق ×: «ابلیس تختی بین آسمان و زمین، و سربازانی به تعداد فرشتگان گرفته است.پس چون مردی را [به سمت اهداف شیطانی خود] خواند و او دعوتش را پذیرفت، و مردم پشت سر او راه افتادند و به سوی او قدم گذاردند؛ در این هنگام ابلیس بر او نمایان شده و او را بالا می برد». (رجال کشی ح 546)
پس باید دقّت نمود که جز ائمه ی معصومین علیهم السلام هیچ کس قابل پیروی مطلق نیست، و آنان منبع هدایتند نه کسی که متّصل به منبع وحی نباشد:
(قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُون) (یونس: 35)
بگو آيا از شريكان شما [که آنان را میپرستید] کسی هست كه به راه حق هدايت كند؟ بگو خداوند است كه به راه حق هدايت مىكند، آيا كسى كه به راه حق هدايت مىكند، سزاوارتر است كه از او پيروى شود؛ يا كسى كه راه نیابد مگر آنكه او را راهنمایی کنند؟! شما را چه مىشود، چگونه حکم مىكنيد؟!
و بی مبالغه می توان گفت عمده ی علل گمراهی مردم هم از این جهت (پیروی از اولیاء شیطان) است. شاید برای پیشگیری از این آفت بوده که می بینیم در فرهنگ شیعه از ریاست طلبی به شدّت نهی شده است؛ که ریاست، جایگاه مورد علاقه ی شیطان برای ترویج بدعتهاست:
از امام صادق ×: «شما را با ریاستها چه کار! تمام مسلمانان یک رأس هستند. مبادا به مردان بزرگ توجّه کنید که آنان هلاک کننده ی دیگرانند.از پدرم (امام باقر ×) شنیدم که فرمود: شیطانی هست که به هر شکلی -جز شکل پیامبر و اوصیاء (صلوات الله علیهم اجمعین)- در می آید و من گمان دارم که بر ابو الخطّاب [از بدعت گذاران منحرف] تجلّی کرده است، پس از او بپرهیزید…. (رجال کشی ح 516)
سُفْيَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×:يَا سُفْيَانُ إِيَّاكَ وَ الرِّئَاسَةَ فَمَا طَلَبَهَا أَحَدٌ إِلَّا هَلَكَ. فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ هَلَكْنَا إِذْ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَّا إِلَّا وَ هُوَ يُحِبُّ أَنْ يُذْكَرَ وَ يُقْصَدَ وَ يُؤْخَذَ عَنْه؟فَقَالَ:«لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ، إِنَّمَا ذَلِكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ فِي كُلِّ مَا قَالَ وَ تَدْعُوَ النَّاسَ إِلَى قَوْلِهِ». (بحار، 2: 83)
امام صادق × -خطاب به سفیان بن خالد-: ای سفیان مبادا دنبال ریاست بروی که هلاک شوی! گفتم: در این صورت همگی ما هلاک شدیم، زیرا همه دوست می دارند که مشهور شوند و مورد مراجعه ی دیگران باشند!
فرمود: «آن گونه که گمان کردی نیست، بلکه [ریاست] اینست که غیر از حجّت الهی، شخصی را قرار دهی و هر چه گفت تصدیق کنی، و مردم را به گفتارش دعوت کنی».
بله، اگر عالم و فقیه عادلی حکم شرعی را از روایات استنباط و تبیین نمود، می توان از راهنمایی او استفاده کرد؛ اما این هم در واقع چیزی جز پیروی از معصومین (علیهم السلام) نیست، زیرا آن عالم هم تمام موضوعات را از منابع کتاب و عترت (علیهم السلام) اخذ می کند. ان شاء الله تعالی در بخش انتهایی به این موضوع می پردازیم.
لزوم اطاعت، حقیقت منصب امامت
در حقیقت، آنچه مقام والای امامت را از دیگر مقامات معنوی متمایز می کند، منصب لزوم اطاعت است. چرا که عصمت آنان از هرگونه خطا و اشتباه موجب شده اطاعتشان لازم شود:
عن أمیر المؤمنین ×: إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَهُمُ اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ نَبِيِّهِ فَقَالَ:(أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم)، لِأَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ، وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اللَّه.
امیر المؤمنین ×: «به درستی که اطاعت، تنها برای خداوند و رسول او و والیان امر (صلوات الله علیهم اجمعین) رواست که خداوند آنان را کنار خود در آیه ی شریفه ذکر نموده است: “خداوند را اطاعت کنید و رسولش و والیان امر را“.
چرا که خداوند تنها از این رو به طاعت رسولش ﷺ امر کرده که او معصوم و پاک است و امر به معصیت خداوند نکند، و نیز اولی الامر (صلوات الله علیهم اجمعین) همگی معصوم و پاکند و به معصیت خداوند دستور ندهند».
پس لزوم اطاعت از حجت های خداوند (علیهم السلام) امری تشریفاتی نیست، بلکه کاملاً مبتنی بر حکمت و مصلحت می باشد.اینجاست که مقام رفیع لزوم اطاعت معلوم میشود، و اینکه تنها معصومین (علیهم السلام) دارای این مقام هستند:
(أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيما)
آیا به آن مردم و بر آن فضلی که خداوند به آنان ارزانی داشته حسد می برند؟ پس به درستی که به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان فرمانروایی بزرگی دادیم.
در روایات فراوان بیان شده که منظور از (آن مردمی که مورد حسد قرار گرفته اند) در آیه ی شریفه، اهل بیت علیهم السلام بوده؛ و آن (مُلک عظیم = فرمانروایی بزرگ) که به آن مشرّف گشته اند همان لزوم اطاعت از آنان (علیهم السلام) است.برای مثال:
امام باقر ×: (مُلک عظیم) -که در آیه ی شریفه وارد شده-آنست که خداوند از آنان ائمه ای قرار داد که اطاعتشان اطاعت خدا، و معصیتشان معصیت خداست. (بصائر الدرجات:36)
همچنانکه در روایات شیعه و اهل سنت فراوان و به اسناد گوناگون نقل شده که مقصود از (اولی الأمر) در آیه ی شریفه، تنها اهل بیت علیهم السلام می باشند.برای نمونه:
قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) قَالَ: الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة (بحار، ج23، باب 17، ح3)
امام حسن عسکری × در مورد آیه اولی الأمر فرمود: «آنان ائمّه ای از فرزندان امیر المؤمنین و حضرت زهرا (علیهما السلام) تا روز قیامت هستند».
برای همین است که -طبق اعتقاد ضروری شیعه- امامت باید تنها با تعیین الهی صورت بگیرد، و هیچ انسانی نمی تواند فردی را به عنوان (امام) مشخّص کند. چرا که مقدّمه ی امامت، یعنی (عصمت)، هم امری الهیست و تنها خداوند متعال بر آن مطلّع است:
عن أبي عبد الله×قال إِنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ لِرِجَالٍ مُسَمَّيْنَ لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَنْ يَزْوِيَهَا عَنِ الَّذِي يَكُونُ مِنْ بَعْدِه. (کافی 1: 278، روایات فراوان این مطلب را در بحار الانوار ج 23ﷺ66 باب 3 مراجعه نمائید)
امام صادق ×: «امامت عهدی از جانب خداوند -عزّ وجلّ- برای افراد خاصّی است که نامشان برده شده است، و امام نمی تواند آن عهد را، از فرد بعد از خود منع کند».
البتّه چون اطاعت و پیروی از امام معصوم، حدّ و مرزی ندارد و باید در تمام مسائل به ایشان رجوع کرد، خداوند آنان را مخزن علم خود قرار داده است:
عن أبی عبد الله ×: اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ. ثُمَّ قَالَ: لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْه. (بصائر الدرجات /124)
امام صادق ×: «جلال و عزّت و عظمت و بزرگواری خداوند برتر از این است که طاعت فردی را لازم قرار دهد، آنگاه علم آسمان و زمین را از وی پنهان بدارد!» سپس فرمود: «آن علم از او پنهان نمی شود».
از مجموع روایات استفاده می شود مقام (لزوم اطاعت مطلقه) شامل تمام امور زندگی انسان می شود. چه امور مربوط به دین، مانند مسائل حلال و حرام؛ و چه امور دنیوی، مثل سلطنت و حکومت. پس هرگونه امر و مطلبی که امام صادر نمود، در هر موضوعی باشد، باید پذیرفته و اطاعت شود.
همانطور که بارها بیان شد، این اطاعت از سنخ شرک نیست، بلکه اطاعت خداوندی است که آنان را معصوم قرار داد. بنابراین روشن می شود که اتّهام برخی کوته فکران به شیعه که چهارده معصوم علیهم السلام را مورد پرستش قرار می دهند، کاملا بی پایه است.گویا این اتّهام از قدیم هم مطرح بوده است:
از محمد بن زید طبری نقل شده: نزد امام رضا × در خراسان ایستاده بودم و جمعی از بنی هاشم، از جمله یکی از خاندان بنی عباس به نام اسحاق بن موسی حاضر بودند. امام رضا × رو به اسحاق نموده فرمود: «ای اسحاق! شنیده ام مردم در مورد ما می گویند که ما مردمان را عبد خود می دانیم! قسم به انتسابم به رسول خدا ﷺ هرگز من یا پدرانم (علیهم السلام) چنین چیزی نگفتیم. من تنها می گویم که مردم از جهت اطاعت بنده ی ما هستند و در دین به ما وابستگی دارند، پس حاضران به غائبان برسانند».(کافی 1:187)
پس اکنون در مجموع می توانیم یک قاعده و ملازمه ی کلّی استفاده کنیم:
هر امام معصومی فرمانرواست و اطاعتش لازمست؛ و هیچ کس جز آنان لزوم اطاعت ندارد.زیرا معتقدیم تنها پیامبر و اولاد اطهارش (صلوات الله علیهم اجمعین) امامند و عصمت مختصّ آنانست.
در نتیجه، مقام لزوم اطاعت مطلقه خاصّ امامست، و حتّی خود امام نیز نمی تواند این مقام را به شخص دیگری منتقل کند.زیرا تعداد ائمه علیهم السلام از پیش به دستور خداوند معیّن شده و هرگز نمی توان احدی را به آنان افزود.
امام باطل و امام راستین
هر چند فرمانروایی تنها حقّ ائمّه ی معصومین علیهم السلام بوده، اما افسوس که بلافاصله بعد از درگذشت اندوهناک رسول اکرم ﷺ این مقام از آنان به ستم غصب شد و از مظاهر سلطنت محروم گشتند. آنجا بود که عدّه ای پست و منافق، به اریکه ی خلافت نشسته و مدّعی امامت شدند.گرچه این ادّعای باطل آنان، هرگز مقام سلطنت واقعی اهل بیت (علیهم السلام) را از بین نمی برد:
عبد الأعلی عن أبي عبد الله × قال: قلت له: (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاء)، أَ لَيْسَ قَدْ آتَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- بَنِي أُمَيَّةَ الْمُلْكَ؟ قَالَ:«لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آتَانَا الْمُلْكَ وَ أَخَذَتْهُ بَنُو أُمَيَّةَ. بِمَنْزِلَةِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الثَّوْبُ فَيَأْخُذُهُ الآخرُ فَلَيْسَ هُوَ لِلَّذِي أَخَذَهُ». (کافی 8/266)
از امام صادق × در مورد این آیه شریفه پرسیدم: «خدایا تو مالک فرمانروایی هستی، به هر که خواستی فرمانروایی دهی و از هر که خواهی فرمانروایی را بگیری»، مگر خداوند به بنی امیّه سلطنت عطا نکرده است؟
فرمود: آنطور که خیال کردی نیست!خداوند (عزّ و جلّ) به ما سلطنت را داده است، اما بنی امیّه از ما گرفته اند؛ همچون فردی که لباسی داشته باشد و دیگری آن را از او غصب کند، مگر نمی بینی که لباس همچنان در ملک فرد اوّل است؟[اگر چه اکنون به ستم در دست غاصب باشد].
پس روشن شد که دو نوع امام داریم:
«الْأَئِمَّةُ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ إِمَامٌ عَدْلٌ وَ إِمَامٌ جَوْرٌ- قَالَ اللَّهُ: (وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا) لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ- وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ- قَالَ: (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ) يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ- وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ- وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافاً لِمَا فِي كِتَابِ اللَّه ».
از امام صادق ×: در کتاب خداوند، دو گونه امام هست، [اول:] خداوند متعال فرموده: «و آنان را ائمه ای قرار دادیم که به امر ما دیگران را هدایت میکنند» نه به امر مردمان، امر خداوند را بر امر دیگران و حکم خداوند را بر حکم دیگران مقدّم می دارند.
[دوم:] و فرموده است: «آنان را ائمه ای قرار دادیم که [دیگران را] به سمت آتش دعوت می کنند».اینان امر خود را بر امر خداوند و حکم خود را بر حکم خداوند مقدّم می دارند، و به هوای نفس خود بر خلاف کتاب خدا اخذ می کنند.
سورة بن کلیب گوید: از امام باقر × در مورد این آیه پرسیدم: ( و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودّة) –روز قیامت، آنان که بر خدا دروغ بستند را می بینی که چهره شان سیاه گشته-فرمود: «[در مورد] فردیست که خود را امام بداند، در حالیکه امام نیست».
گفتم: حتی اگر علوی باشد؟ فرمود: هرچند علوی باشد. گفتم: حتّی اگر از فرزندان علی بن ابی طالب × باشد؟ فرمود: هرچند چنین باشد. (کافی 1: 372)
رسول خدا ﷺ: «بپرهیزید از سه گروه که دینتان را بر باد ندهند: ….[گروه سوم]: فردی که خداوند سلطنتی ظاهری بدو داده، آنگاه اطاعت خود را اطاعت خداوند و نافرمانیش را معصیت خداوند بشمارد. و چنین امری دروغ است زیرا فرمان برداری از هیچ مخلوقی در معصیت خداوند روا نیست، و نباید از آنکه معصیت خداوند را کند فرمان برند.
اطاعت تنها برای خداوندست و اولیاء امری که آنان را در کنار خود و پیامبرش ﷺ یاد کرده و فرموده: (أطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) چرا که خداوند تنها از این رو به طاعت رسولش ﷺ امر کرده که او معصوم و پاک است و امر به معصیت خداوند نکند، و نیز اولی الامر (صلوات الله علیهم اجمعین) همگی معصوم و پاکند و به معصیت خداوند دستور ندهند». (کتاب سلیم 2: 884)
تبعیّت از یک امام به این دنیا خلاصه نمی شود، بلکه در آخرت و قیامت هم هر شخصی همراه پیشوای خود خواهد بود:
(يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم) (الإسراء: 71)
آن روز که هر قومی را همراه امامشان خواهیم خواند…
اگر پیشوای فرد، امامان بر حق معصوم (علیهم السلام) باشد، همراه و همنشین آنان شده و در جوارشان از نعمت ابدی بهره مند می گردد:
امام صادق ×: چون روز قیامت شود رسول خدا ﷺ دستاویز پروردگارش گردد، و امیرالمومنین × دست به آستین رسول خدا ﷺ گیرد، و ما نیز دستاویز امیرالمومنین × باشیم، و شیعیان ما دست به ریسمان ما زنند. پس فکر می کنی رسول خدا ﷺ ما را به کجا خواهد برد؟!
راوی گوید: گفتم: به سوی بهشت…
اما اگر -نعوذ بالله- تابع پیشوای باطل و فاسدی شود، همراه او در عذاب دردناک قیامت و دوزخ، و همنشین فرعون و فرعونیان خواهد بود:
(فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشيد* يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الوِرْدُ الْمَوْرُود)
آنگاه [آنان] از فرمان فرعون پيروى كردند، و فرمان فرعون روا نیست * او در روز قيامت پيشاپيش قومش است، آنگاه آنان را به آتش دوزخ درمىآورد، چه بد است درآيندى كه به آن درآمدهاند.
جامعه ای که مطیع امام باطل باشد، هرگز مورد عنایت خداوند نیست و حتی اگر بهترین عبادتها و اعمال نیک را انجام دهند، مورد عذاب و قهر الهی قرار خواهد گرفت:
عن أبي جعفر × قال: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ أَطَاعَتْ إِمَاماً جَائِراً لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّة…(محاسن/94)
از امام باقر × روایتست که فرمود: خداوند متعال گوید: «به درستی که هر رعیّتی را که از امام جائر غیر الهی اطاعت کند عذاب خواهم کرد، حتی اگر [در ظاهر] اعمال نیکو و پرهیزگاری داشته باشند».
پس باید دقّت کرد که تابع هیچ پیشوایی جز معصومین علیهم السلام نگردیم؛ چرا که انسان های عادی، موجوداتی هستند مانند خودمان، که اولویّتی بر ما نداشته و آکنده از خطا و اشتباه هستند؛ پس چرا باید مدیر و مدبّر امور ما باشند و ما را به تباهی کشانند؟
«لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً».
بنده ی دیگران مباش، در حالیکه خداوند تو را آزاد قرار داده است. (از نامه ای امیر المؤمنین به امام حسن علیهما السلام، تحف العقول/77)
حتی فرمانده ای که خود پیامبر ﷺ نصب کند، در همان محدوده ی احکام شرعی قابل اطاعتست. چنانچه نقل شده رسول اکرم ﷺ سپاهی را به منطقه ای فرستاد و فردی را فرمانده شان قرار داد و فرمود که از او اطاعت کنند.روزی فرمانده بر سپاهیان خشم گرفت و گفت: مگر رسول خدا ﷺ به شما امر نکرده که از من اطاعت کنید؟ گفتند: چرا. گفت: پس هیزمی جمع کنید. آنان هیزم جمع کردند، آنگاه فرمانده گفت: آنها را آتش بزنید. این کار را کردند.فرمانده گفت: وارد آتش شوید. پس برخی خواستند وارد شوند ولی هریک دیگری را میگرفت و مانع او میشد و گفتند: ما به سمت رسول خدا ﷺ از آتش پناه آوردیم [پس چه طور اکنون وارد آتش شویم!]. پس همچنان در این تکاپو بودند تا آتش خاموش شد و خشم آن مرد هم آرام گرفت.
بعد که این قضیه به رسول خدا ﷺ رسید، فرمودند: «اگر وارد آن آتش می شدند تا قیامت از آن خارج نمی شدند! اطاعت تنها در امر نیک است». (دعائم الاسلام 1: 350).
با توجّه به آنچه مکرّر بیان کردیم، اگر خدای نکرده فردی در کنار امام معصوم قرار داده گرفته و برای او مقام (لزوم اطاعت) در نظر گرفته شد؛ این هم نوعی شرک است:
(وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون) (یوسف/106)
و بیشتر آنان به خدا ایمان نمی آورند، مگر اینکه مشرک نیز هستند.
شرک در اینجا شرک در اطاعت است (کافی 2/397)، یعنی در ظاهر ایمان به خداوند دارند اما از دستورات غیر او پیروی می کنند.
عن أبي عبد الله×قال: «مَنْ أَشْرَكَ مَعَ إِمَامٍ إِمَامَتُهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مَنْ لَيْسَتْ إِمَامَتُهُ مِنَ اللَّهِ كَانَ مُشْرِكاً بِاللَّهِ».(کافی 1: 373)
از امام صادق ×: «هرکس در کنار امام الهی، امامی را قرار دهد که امامتش از جانب خداوند نیست، به خدا مشرک گشته است».
تبعیّت از علماء
هر فردی که معتقد به آیین اسلام باشد می داند که خداوند به جهت صلاح انسان، وظائف و قوانینی شرعی برای او مقرّر نموده که همگی ملزم به رعایت آنانند.علاوه بر معارف بلند و اصول رسیدن به کمال دنیا و آخرت، که توسّط پیامبران و خلفایش (علیهم السلام) برای مردم تبیین نموده است.
برخی از این موارد، از اصول ضروری و عقلی نشأت می گیرند و هر فردی با قدری تأمّل به آن ها می رسد؛ همچون: اصل توحید، لزوم عدل و قبح ظلم و دیگر اولیّات اعتقادی.
برخی را با عقل نمی توان دریافت، اما به قدری توسط کتاب خدا و اوصیاء الهی (علیهم السلام) مورد تأکید و تبیین قرار گرفته که برای عموم مسلمانان از واضحات گشته و یا با اندک مطالعه ای در متون دینی به آن می رسند؛ اموری همچون: وجوب نماز، روزه، حج و… و کیفیت کلی آن ها؛ یا حرمت شراب و نجاست خون و…؛ همچنین بیشتر مسائل اعتقادی جزئی تر مثل: شرائط نبوت و امامت و تعداد ائمه و انبیاء (علیهم السلام)، مهدویت و… از این قبیل اند.
اما بسیاری از جزئیات احکام، برای همگان قابل فهم نیست و ابهاماتی در آن به چشم می خورد.برای روشن شدن این گونه مسائل، نیاز به تلاش فراوان و دانش بالایی است که به سادگی به دست نمی یابد.در اینگونه امور، همچون امور پیچیده ی دیگر، به متخصّصین فن مراجعه می شود که در اینجا همان فقهای عادل هستند؛ زیرا از سویی دستمان از دامان امام معصوم × بریده شده و از سوی دیگر نمی توان عمل به احکام شرعی را متوقّف کرد. مگر این که فردی بخواهد تن به احتیاط کامل در دهد، که در مواردی بسیار مشکل و یا غیر ممکن خواهد شد.
طبق روایات، اهل بیت علیهم السلام شیعیان را در دستیابی به معارف دین و احکام شریعت، به راویانی که احادیثشان را نقل نموده و فقهایی که احکام شریعت را از منابع اصیل دین استنباط می کنند، ارجاع داده اند.
«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ…».(بحار، ج2، باب 14، حدیث13)
از امام زمان × در ضمن توقیعی نقل شده که در جواب سؤال راوی نوشتند: اما در اموری که اتّفاق می افتد پس به راویان حدیث ما مراجعه کنید، که آنان حجّت من بر شما بوده و من هم حجّت خداوندم.
شأن علمای راستین بسیار بلند بوده و مدح فراوانی نسبت به آنان وارد شده است، مثلاً:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ × قَالَ: «عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِدٍ».(الکافی 1/33)
امام باقر ×: «عالمی که از علمش دیگران بهره مند می شوند، از هفتاد هزار عابد برتر است».
با توجه به اینکه علما از خود آموزه جدیدی نداشته و تنها علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام را برای مردم بیان میکنند، اخذ علم از آنان به معنای اخذ علم از اهل بیت علیهم السلام است. این در صورتیست که این علما کاملاً در مسیر اهل بیت × قرار گرفته و از خود چیزی به دین اضافه نکنند.
بنابراین تبعیّت از علما در همان حدود مطالبیست که از معصومین علیهم السلام دریافت و استنباط می کنند، همچنان که به هر متخصّصی تنها در حوزه تخصّصش مراجعه می شود. هرگز یک مهندس، حتی اگر میان مهندسان دنیا نمونه باشد، نمی تواند در امور پزشکی نظر دهد.
در مطالب قبل بیان شد که این تنها ائمه علیهم السلام هستند که با علم الهی، بر تمام مسائلی که برای سعادت جامعه و کمال انسان آگاهند.و به همین جهت هم اطاعت از آنان در تمام امور لازم گشته است، و تنها آنان می توانند ریاست یک جامعه را بدون کمترین انحراف و اشتباهی به عهده گرفته و دنیا و آخرتشان را اصلاح کنند. منصب لزوم اطاعت مطلقه از امام معصوم به فرد دیگری قابل واگذرای نیست، زیرا گفتیم که چنین مطلبی لازمه اش این است که امام جدیدی بر ائمه علیهم السلام افزوده باشیم.
مشروعیت کلام فقها، تنها در صورت منشأ گرفتن آن از قرآن و روایاتست، پس اگر عالمی در حلال و حرام خداوند دخالت کرده و سلیقه و نظر خود را مدخلیّت داد هرگز شایان پیروی نیست؛ و بلکه طبق همان قاعده ی کلّی که چند بار تکرار شد، اطاعت از چنین فردی به معنای عبادت اوست و شرک به خداوند خواهد بود:
(اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه) (التوبة: 31)
[اهل کتاب] علما و راهبان خود را به جای خدا به پرستش گرفتند.
در روایات فراوان در مورد آیه ی شریفه بیان شده که پرستش علما در اینجا به معنای پرستش ظاهری و نماز و سجده در برابر آنان نیست؛ بلکه از این جهت بوده که آن علماء حلال و حرام خدا را تغییر می دادند و مردم از آنان تبعیّت می کردند؛ پس به طور ناخودآگاه، تبعیّتشان عبادت آنان شد.
بنابراین باید توجّه داشت که نمی توان به صرف این که فردی را در جامعه (عالم) خواندند، به دنبالش راه افتاد:
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ × فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» قَالَ: «يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ، مَنْ صَدَّقَ قَوْلُهُ فِعْلَه؛ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ قَوْلُهُ فِعْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ».
امام صادق ×: «عالم آن فردی است که گفتارش مطابق رفتارش باشد، در غیر این صورت او عالم نیست».
عالم راستین، فردی است که تمام همّتش برای آخرت بوده و در پی ریاست و شهرت و دنیاپرستی نباشد:
عن رَسُولُ اللَّهِﷺ:«مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُصِبْ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ فِي نَفْسِهِ ذُلًّا وَ لِلنَّاسِ تَوَاضُعاً وَ لِلَّهِ خَوْفاً وَ فِي الدِّينِ اجْتِهَاداً…وَ مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِلدُّنْيَا وَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ النَّاسِ وَ الْخُطْوَةِ عِنْدَ السُّلْطَانِ لَمْ يُصِبْ مِنْهُ بَاباً إِلَّا ازْدَادَ فِي نَفْسِهِ عَظَمَةً وَ عَلَى النَّاسِ اسْتِطَالَةً وَ بِاللَّهِ اغْتِرَاراً وَ فِي الدِّينِ جَفَاءً..». (مشکاة الانوار/135)
روایتست از رسول خدا ﷺ: «هر كس علم و دانش را براى رضاى خدا طلب كند، به هر بابى كه از علم ميرسد و ياد ميگيرد فروتنى و تواضعش برابر مردم، و ترسش از خدا، و تلاش او برای دین بيشتر مىشود؛ پس اين مرد كسى است بهرهاى از علم و دانش می برد.
و هر كس دانش را براى دنيا و مقام در پيش مردم و رتبه یافتن نزد سلطان بجويد، به هر بابى كه از علم برسد خود را بزرگتر دیده، و بر مردم احساس تسلط می کند، و به خدا مغرور مىشود و در دين ستم مىنمايد. پس اين كسى است كه از علم بهرهاى نمىبرد؛ پس این کار را رها کند تا روز قیامت دچار زیان و پستی نگردد».
body {
font-family: “Arad-VF”;
}