– اگر تاریخِ صحیح را بخوانیم، تحلیل صحیح خواهیم داشت.
– آیا آنها مسلمان نبودند که آن فجایع را در کربلا پیش آوردند؟
اهل بیت خانهنشین بودند، پس نمیتوانستند با مردم حرف بزنند و بلندگویی برای صحبت با مردم نداشتند.
اطرافیان اهل بیت هم تحت کنترل بودند. بعد از سقیفه، صحابهی پیامبر که حقایق را از پیامبر شنیده بودند، به شدت تحت کنترل بودند.
در تاریخ آمده است که وقتی خلیفه اول و خلیفه دوم، کسی را از صحابه به سفر میرفت یا به جایی میفرستادند، تهدید میکردند که از پیامبر حدیثی نقل نکن (که بعدا شأن علی بن ابیطالب و اهل بیت مطرح شود) و تنها قرآن بخوانید و روخوانی را یاد بدهید، آن هم بدون تفسیر! نماز و روزه را هم یاد بدهید و تمام!
برای همین، قریب به اتفاق مردم، نسبت به دین، جاهل بار میآمدند. سیاهی لشکر بودند و دیندارانشان نماز بلد بودند.
+ انس بن مالک را اهل سنت خیلی دوست دارند و قائلاند که از اصحاب نزدیک پیامبر است و نوشتهاند که ۹ یا ۱۰ سال خدمتکار داخل منزل پیامبر بود. یعنی اینقدر به پیامبر نزدیک بود. از او زیاد روایت نقل میکنند و گاهی هم از دستش در رفته و به نفع شیعه، از فضایل اهل بیت هم روایاتی نقل کرده است؛ مثل حدیث طیر مشوی. انس بن مالک سه خلیفه اول را درک کرد و تا زمان حجاج بن یوسف هم زنده بود. او پیر شد و یه نگاهی یه وضع جامعه کرد. در صحیح بخاری آمده که گفت: انی ما اعرف شیئا من ما کان علی عهد رسول الله. من از دینی که زمان پیامبر داشتیم، من چیزی نمیبینم. از دین اثری نیست. قیل الصلاه. به او گفته شد که نماز را نمیبینی؟ قال الیس صنعتم من ما صنعتم. نماز پیامبر اینطور نبود. هر بلایی خواستید سر نماز آوردید ولو هزاران نفر این شکلی نماز بخوانند.
سید الشهدا با چنین مردمی مواجه است که احکام نمازشان هم درست نیست.
مثال دیگر: وقتی امیرالمومنین به خلافت رسید، بعد از جنگ جمل که به کوفه برگشتند، یک مقطع اصلی تاریخی، ابن عباس را استاندار بصره گذاشتند. او آدم ملایی بود و شاگرد امیرالمومنین بود. در آن زمان استانداران منبر میرفتند و نماز جماعت و جمعه میخواندند و گاهی قضاوت میکردند. او در ماه رمضان، در مسجد جامع بصره، ۳۰ شب برای مردم سخنرانی کرد. شب آخر ماه دیده شد و گفت که زکات فطرهی خود را فردا صبح کنار بگذارید. و کان الناس لایعلمون. مردم نمیدانستند که در اسلام زکات فطره هم هست! بصره، کوره داهات نبود! شهر بزرگ و مهمی بود و در شهرهای مهم، آدم ملا زیادتر است و دستگاه خلافت هم منبریهای خوب میفرستاد! در آن سه خلیفهی اول که فتوحات را گسترش داده بودند، مردم واجب موکدی به نام زکات فطره را نمیدانستند که چیست و اسمش را نشنیده بودند! ابن عباس به مردم گفت در بین شما، از اهل مدینه هم کسی هست؟ چند نفر بلند شدند. به آنها گفت که به مردم بصره، واجبات زکات فطره را یاد بدهید.
حالا مردمی که بعد از خلافت طولانی سه خلیفه اول که به آنها دین یاد نداده بودند و بعد از دورهی کوتاه خلافت امیرالمومنین، یک مدت طولانی، معاویه بر آنها حکومت کرده بود، چیز زیادی از دین نمیدانستند. یعنی مردمی که امام حسین را شهید کرده بودند، چیزی از دین نمیدانستند. اسمشان مسلمان است ولی الفبای اسلام را بلد نبودند و سیاهی لشگر بودند! ما هم همینیم، اگر از دین خدا چیزی بلد نباشیم، نمیتوانیم امام زمان را یاری کنیم. یکی از دلایل غربت امام زمان این است که شیعیانش، الفبای دینش را بلد نیستند. رهبر وقتی سربازهایش بدون اسلحه شدند، نمیتوانند یاریاش کنند. برای شیعه، معارف دینش، اسلحهی اوست. اخلاص کافی نیست و باید فهم داشته باشد. چقدر اصول و فروع و روایت و قرآن بلدیم؟
در آن دوران بحث از نماز و روخوانی قرآن آزاد بود. ولی بحث از ولایت و امامت و شهادت صدیقه طاهره آزاد نبود.
بعد از پیامبر تا قبل از امیرالمومنین کار به جایی رسید هفتاد، هشتاد روش نماز خواندن در سنیها مطرح بود. عمار اولین نماز جماعت را که در خلافت امیرالمومنین پشت او خواند، گفت که بعد از ۲۵ سال، یک نماز شبیه نماز پیامبر خواندیم.
وضعیت آموزش و اطلاعات مردم از دین اینگونه بود که یا جهل بود یا تحریف.
+ وضعیت تربیتی مردم چگونه بود؟
مردم با صرف حرف زدن، تربیت نمیشوند. دو عامل دیگر هم لازم است. اول الگو. در سال ۶۱ هجری که سیدالشهدا شهید شد، الگوی مردم، سلمان و ابوذر نبودند. طبق آیات و روایات، الگو علما باید باشد. الگوی آنها سربازانی بودند که ایران و شامات را فتح کردند و به اسلام عزت دادند و کشور اسلامی را گسترش دادند. فاتح ایران سعد وقاص است. این شهرت و الگو بودن و مرجعیت اجتماعی به پسر او، عمر سعد رسیده بود. قویتر و پهلوانتر از عمر سعد در کوفه زیاد بود. اما به خاطر همین الگو بودن، او برای کشتن امام حسین انتخاب شد. تا اسم او و پدرش میآمد مردم میگفتند که او آدم مهمی است و برویم و ما هم سربازش بشویم. در این فضا که الگو تقوا و علم نیست، امام حسین تنها میماند.
فاتح شام، خالد بن ولید است. به همین علت مردم او را میپرستیدند که او رفت و کشور اسلامی را به مرزهای روم رساند. قبل از کربلا او مرده بود. پسرش عبدالرحمن بن خالد، محبوب و وزنهای در جامعه است. اون آنقدر محبوبیت پیدا کرد که معاویه از او ترسید و گفت اگر همینطور بماند، جلوی من میایستد و رقیب من میشود. معاویه او را مسموم کرد. معاویه تمامی رقبای تراز اول را از بین برد.
سعد بن عباده، سعد وقاص، پسر ابوبکر را از بین برد. و همچنین پسر خالد بن ولید، چراکه مردم به او احترام میگذاشتند.
یک مثال دیگر مختار است که در کوفه به خاطر اینکه پسر ابوعبید ثقفی است، موقعیت داشت. زهد و علم و تقوای مختار در درجه اول نبود. ابوعبید ثقفی فاتح قادسیه است و یکی از دو قهرمانی است که ابرقدرت دنیا یعنی ایران را فتح کردند. البته خودش هم سیاس و شجاع بود. اما موقعیت پدر، موقعیت او را چند برابر کرده بود.
قسمت دوم الگوها ثروتمندان بودند. پول دست چه کسی است؟ بنی امیه! معاویه و عثمان از اینا بودند.
سومین قشر الگوها، فرزندان خلفا بودند. فرزند نفهم عمر، برای مردم بت شده بود. نه غیرت و نه شجاعت و جهادی و نه سابقهای در اسلام داشت. فقط به خاطر اینکه فرزند عمر است مردم او را به حدی بزرگ کردند که یکی از معدود افرادی بود که و جلوی امیرالمومنین ایستاد و گفت که من با تو بیعت نمیکنم.
همین الان هم کتب روایی سنیها عبدالله بن عمر را چقدر بت کردهاند و بالا بردهاند. اما خودشان در تاریخ نوشتهاند که همین که با امیرالمومنین بیعت نکرد در زمان عبدالملک مروان، پیر شده بود و پیغمبر هم فرموده که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه» افسوس که من نرسیدم با عبدالملک مروان بیعت کنم. او در شام است. عوضش با استاندارش بیعت کنم که موقع مرگ کافر نمیرم. رفت پیش حجاج بن یوسف. او هم روی تخت نشسته بود و پایش را دراز کرد و گفت با پایم بیعت کن. کسی که با دست امیرالمومنین بیعت نکند با پای حجاج بن یوسف بیعت کند، الگوی مردم بود.
+ سومین رکن که در تربیت لازم است (بعد از اطلاعات و الگو) حاکمان و مجریان هستند. فرمود که «الناس علی دین ملوکهم»
مردم از حاکمان زنگ میپذیرند. حاکم کی است؟ معاویه و عثمان و عمر و ابوبکر. فقط به دوره کوتاه، امیرالمومنین حاکم بود که آن هم درگیر جنگ بود و کل سرزمین اسلامی هم با او نبود. مردم را امام حسن و امام حسین تربیت نکرده بود.
+ وقتی مردم تربیت نشوند، بیایمان میشوند و به جای آخرت، دنیا را دنبال میکنند و مسلمانانی دنیاطلب میشوند. دنیا دست چه کسی است و چه کسی استاندار و امام جماعت انتخاب میکند و بیتالمال تقسیم میکند؟ یزید! بنابراین مردم دنیا طلب میروند سمت یزید.
در خانهی حسین بن علی چه خبر است؟ هیچ! فقط آخرت! مردم آخرت نمیخواهند.
اهل بیت به ما یاد دادهاند که در ماه رمضان میخوانیم که: خدایا لا تجعل الدنیا اکبر همنا. خدایا دنیا را هم و غم اصلی ما قرار نده!
کوفه مرکز تشیع و خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام است. مردم کوفه مثل بقیه مردم نبودند و عظمت امیرالمومنین را دیده بودند. اما کسی هم که علی را دیده، اگر دنیا زده شود، حق را رها میکند.
وقتی امام حسین را کشتند و به کوفه برگشتند و سرزنشها شروع شد، در تاریخ نوشته شده که جواب اصلی آنها این بود که «خفنا عن العطا.» یعنی ترسیدیم آن پولهای زیادی که ابن زیاد وعده داده بود، به ما نرسد. چون ابن زیاد بالای منبر رفته بود و دستور قتل سید الشهدا را که از شریح قاضی گرفته بود، خواند و هم وعده پاداش را داده بود.
عبیدالله بن حر جعفی در کوفه فردی سرشناس است. امام حسین در راه، شخصا از او دعوت کرد که به کمکم بیا. در واقع او یکی از چند نفری بود که امام حسین او را شخصا دعوت کرد. کلام امام اثر بالایی دارد. اما جواب عبیدالله بن حر جعفی گفت که من نمیتوانم بیایم اما اسبی دارم که هر کسی را با آن تعقیب کنی به او میرسی و از هر کسی هم فرار کنی، دست احدی به تو نمیرسد. امام حسین رنگش عوض شد و گفت من پسر علی هستم. پدرم در میدان جنگ، فراری را تعقیب نمیکرد که من بخواهم تعقیب کنم و از کسی هم فرار نمیکرد که من بخواهم فرار کنم. من به اسب تو نیازی ندارم. من به کمک تو نیاز داشتم. او اعتراف کرد که زن و بچهام کوفه هستند و اگر به سمت تو بیایم، زن و بچهام را اسیر میکنند و خانهام را آتش میزنند و املاک و باغاتم را تصرف میکنند.
او از دنیا دل نکند و نیامد. چرا که دنیا آدم را زمینگیر میکند.
دنیاطلبی آدم را تا جایی حقیر میکند که به شش ماهه هم رحم نمیکند.
