
مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب ارزندهی المراقبات در اعمال عید فطر مینویسد:
آنگاه مؤمنى که صاحب الزمان علیه السلام را امام خود مى داند – کسى کـه حجـت خدا، امام زمان ، ناموس دنیا، سلطان امتها، عدل کامل خدا، خورشید تاریکیها وماه کامل ، گشایش نزدیک خدا، نشانه بزرگ خدا، خلیفه بـزرگ خـدا، امـام ،پسر امام ، پسر ائمه ، پسر پیامبر، پسر پیامبران – جان تمامى جهانیان فـداى اوباد – همو که خداوند بوسیله او به وعده هایش جامه عمل مى پوشـاند، وعـده هایى از قبیل : گسترش عدل ، از بین بردن ظلم ، گستراندن فضل و غلبه قدرت او بر تمام قدرتها و دین او بر تمام ادیان.
و به هنگام غیبـت امـام خـود، غصـب حاکمیت او از طرف دشمنان ، سختى شیعیان در سلطنت کفار و بدکاران و قتل ،از بین بردن آبرو، غصب اموال ، بدحالى و ذلت آنان را مى بیند، باید خوشحالى او به غمى سنگین ، خنده او به گریه و عید او به عزا تبدیل شده و دعـاى ندبـه بخواند و مانند مادر بچه مرده گریه کند و براى فرج او دعا کند.
…هنگام برپایى نماز عید بصورت جماعت ، مصیبت غیبت او را بیاد آور و بیادداشته باش که امامت نماز عید از حقوق مخصوص امام زمان عليه السلام و برپـایى آن از کارهاى معروف اوست.
ترجمه شعر:(چون در روز عید خود را آشکار کند، دیده همگان بر زیبائیش خیره گردد.ارواح آنان بسوى زیبائیش سرازیر شوند و مردمک چشمانشان از فرط زیباییش هوس گلزار نمایند. عید من آن روزى است که با دیدگان شـاد کـه زیبـاییش راتحسین مى کند، آن زیبایى را ببینم).
آیا این مصیبت نیست که بجاى نماز با امام عليه السلام با دیگران نمـاز بگـزاریم !اگر بجاى دیگران امام زمان عليه السلام خطبه هاى نماز عید را مى خواند چه حـالى داشتیم ! و اگر او در میان ما بود روزگار ما چقدر با امروز فرق داشت!
آنگاه به آنچه در روایات درباره او آمده بنگـر از قبیـل : برکتهـا و نورهـاى زمان حضور او، گسترش عدل ، برچیده شدن بسـاط ظلـم و سرکشـى ، عـزت اسلام ، احترام قرآن ، رواج ایمان ، کامل شدن عقلها، تزکیه دلها، اصلاح اخـلاقو از بین رفتن تفرقه و نفاق…
آنگاه با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده و با زبان شوق بـه حضـرت قدس او عرضه بدار:
اى پسر احمد! آیا به سوى تو راهى هسـت تـا ملاقـات شوى؟! کی شود که روزها را با تو سپرى کرده و بهره مند مى گردیم؟ چـه زمـانى وارد آبشخورهاى فراوان و سیراب کننده ات شده و سیراب مى گردیم ؟ تشنگى زیاد ما طول کشید. چه هنگام از آب گوارایت استفاده خـواهیم کـرد؟ مـولایم !سرورم ! چه وقت ما را دیده و ما نیز تو را مى بینیم در حالى که پرچم پیروزى را برافراشته اى ؟ مولایم ! چه زمانى یکدیگر را دیده و چشمان ما از دیدار تـوروشن مى گردد و با راهنمایى تو هدایت مى شویم ؟ و آنگـاه مـا را از حقـایق امورمان آگاه کرده ، گره ام به دست تو باز شده ، نادانیها از بین رفته و کمـالات کامل مى شود.آقا و مولایم ! امید و آرزویم ! کاش سرنوشت خود را مى دانستم ، آیا با نورجمالت دیدگانم روشن خواهد شد! آیا از وصال گوارایت سیراب خواهم شد! یا با این اندوه ها روانه قبرم شده و با غصه ها و اندوه فراوان از این دنیا مى روم ؟!
آقایم ! طولانى شدن جدایى شما مرا کشته و امید وصـال شـما و آنچـه دربـارهنشانه هاى ظهورتان فرمودید، زنده ام مى کند. چرا چنین نباشد که اگر این وعده هاى در روایات و انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بین رفته بـودیم . درود وسلام خدا بر کسى که ما را با این وعده ها و انتظار ظهور شما زنده کرده و ما را از آن آگاه نمود. زیرا این مطلب ، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شـما وبه وصال شماست.
آقایم ! اگر نمى دانستم که گشایش بعد از سختى است ، این سختیها بر دل وجان ما بیش از آن بود که بتوانیم آن را تحمل کنیم ؛ ولى باین جهـت کـه اینهـا علامت گشایش است تحمل آن براى ما آسان است و بدین جهت که باین وسیله به شما مى رسیم این سختیها محبوب ماست.
آقایم ! مدت سپرى شده و به آخر رسید. منتظر امر شما هستیم . با یاد شـما زندگى کرده ، و آثار ظهور شما را جستجو مى کنیم . آقایم ! کار سخت شـده وظلم و ستم فراوان ، و فساد بى سابقه اى سراسر گیتى را فرا گرفته است . هواى نفس نیز ضمیمه آن شده و آتش هواهاى نفسانى شـعله ور گردیـده و گیتـى راسوزانده است ؛ بوسیله آن شهرها خراب ، آبادانى نابود و انسانها و حیوانـات ازبین رفته اند.آقایم ! بلاها زیاد، مطالب پوشیده برملا گردیده و فقط به شما شـکایت مـىکنم .
آقایم ! جدایى و هجران تو از تمام این سختى ها سخت تر است زیرا بـلابه همراه تو، نعمت و اذیت در مقابل دیدگان تو راحت است . آقایم !
ترجمه شعر:(و از مـن انتقام بگیر، اگر این انتقام مرا به تو نزدیک مى نماید. فدایت گردم در آن شـتابکن . و با هر وسیله اى که مى خواهى مرا در عشقم به خودت آزمایش کـن . ومن آنچه رضاى تو در آن است را انتخاب خواهم کرد. و در هر حال ، تو به مناز خودم سزاوارترى . زیرا اگر تو نباشى ، من هم نخواهم بود).
آقایم! (در این جمع، هلاک شده ای داری که با تو زنده است و در راه عشق، با هلاکت لذّت میبرد!برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد کرد. اگر تو او را رها کنى او تو را رهـانمى کند. آن زیبایى که با جلال بزرگ خود آن را پوشانیده اى ، هر نوع شکنجهاى را در اینجا گوارا مى داند)
آقایم ! آنگاه که درباره رسیدن و وصل شدن به شما و لذت دیدار شـما مـىاندیشم و در مورد احوال کسانى که آنها را به پناه خود نزدیک نموده ، بـه آنـ اناحسان کرده ، مشرف به دیدار جمالت نموده ، با تعلیم خود آنان را بزرگ داشته؛ با نوشانیدن جامهاى توحید بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحید را به آنان کرامت نمودى تأمّل مى کنم ، نزدیک است قلـبم از حسـرت شکافته شده و از غیرت ، دو تکه شود.
آقایم ! خواهان شما، با سایر مشتاقین فرق دارد. زیرا زیبایى تو قابل مقایسهبا زیبایى سایر معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند دیگر بزرگیها نمى باشـد. بـه این جهت که شما محبوبى هستى که واسطه ايجاد خواهان و دوستدار خود بـوده و اودر هر حال و براى هر کارى به شما احتیاج دارد؛ ولى دیگـران چنـین نیسـتند.بلکه در عالم محسوسات زیبایى وجود ندارد مگر ایـن کـه مظهـر گوشـه اى اززیبایى شما، و بزرگیى نیست مگر ناشى از یکى از آثار بزرگى شماست .زیرا شما منبع همه بزرگیها و زیباییها هستید و شمایید نورانى ترین و درخشنده ترین نور خدا.
و نیز جدایى و دورى شما مانند جدایى محبوبهاى دیگر نیسـت . زیـرا اگـرمحبوبهاى دیگر دوستدار را ترك کنند، مى گویند: محبوب او را تـرك کـرده ، وبخاطر ترك کردن محبوب سرزنش متوجه دوستدار نمى گردد. ولـى اگـر شـماکسى را ترك کنید، مردم او را سرزنش نموده و خود نیز خودش را سرزنش مىکند. و هیچگونه تسلاى خاطرى نیز ندارد. زیرا نمى توان گفت شما بی وفا بودهیا به دوستدار خود علاقمند نیستى . همه دوستدارانت اعتقاد دارند که دوسـتى ووفاى تو بیش از دوستى و وفاى آنان است . بنابراین اگـر آنـان را تـرك کنـى معلوم مى شود، آنان کوتاهى نموده اند. و کم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنـان است .به همین جهت کسى که او را ترك نمایى ورشکسته ترین افراد است مگر اینکه خود را تسلى داده و بگوید: در آینده به شما رسیده و هجران شـما پاداشـىبراى او در پى دارد. ولى چه پاداشى بزرگتر از دیدار شماست !
مولایم ! همه فداى تو. جانم فداى مجد ریشه دارى که همتایى نـدارد. جـانم فداى شرافتى که لنگه اى ندارد. تا کى برایت سرگردان بوده و تا کى و چگونه وبا چه زبانى درباره ات بگویم ؟ براى من سخت است که ببینم دیگران در مقابـل تو در مملکت تو تصرف ، و بر پیروان و حتى بر خویشانت حکومـت کـرده، وآنها به تو پناه آورده و از تو کمک مى خواهند ولى جوابى نمى شنوند!
آقای من! این مملکتهای شماست که کفّار بدون رضایت ما وارد آن شده و بر ما و اموال و نفوسمان هرگونه که میخواهند حکمرانی میکنند؛ و این سلطان ماست که چون اسیری بی اراده است! . پنـاه بـرخدا از این مصیبتهاى دردناك و سختیهاى زیاد!انا لله وإنّا إليه راجعون، از مصیبت نبودن تو و طولانى بـودن غیبتـت در حـالى کـه شـیعیانت ماننـد گلـه گوسفندى شده اند که چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله کرده اندگروهى را خورده و گروهى را براى ذخیره مى برند.
سرورم ! این مصیبتهاى ما بود ولى ناراحتیهاى شما بخاطر این مطالب بـراى ما سخت تر بوده و دل ما را بیشتر به درد مى آورد تا مصیبتهایى که بـه خودمـان وارد مى آید. زیرا از رأفت شما به شیعیانتان و غیرت و رقت قلب شما آگـاهى داریم . مگر جد شما امیرالمؤ منین عليه السلام نبود کـه از ربـودن خلخـال زن ذمـى توسط لشکر معاویه شکایت کرده و مى فرمود:«اگـر مسـلمانى از ایـن مطلـب بمیرد او را قابل سرزنش نمى دانم!» پس شما چه حالى دارید زمانى که بدانیـد با زنهاى مسلمان چه مى کنند! خداوند قلبت را یارى کند، مولایم ! به خداوند وبه سرور مردم محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بـانوان و بـه پـدرانپاکت ، امامان هدایت و شیران درنده نبرد و به حمزه ، سرور شهیدان و به جعفر طیاردر ملكوت بالا، از این پیش آمدهاى ناگوار و اوضاع بد شکایت مىکنیم .
بندگان گرفتارت را یارى کن اى یاور یارى خواهان . سرورشان را بـه آنـان بنمایان اى مهربانترین مهربانان . و با آن ستم ستمکاران ، حاکمیت کفار و حیلـههاى مخالفین را از آنان دور کن . و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجیل نما وبعد از پر شدن زمین از ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان .دیدگان مؤ منین را با جمال ولى دین روشن نموده و بهره آنـان را بـا ظهـورجلالش در میان جهانیان بیشتر گردان . عدل فراوان و حکومت بـزرگ و عـالى خود را آشکار نما و با آن حق را برپا و باطل را از بین ببـر. اولیایـت را بـا آن مسلط نموده و دشمنانت را خوار فرما . با آن از ستمکاران و دشمنان برگزیدگانت انتقام گیر. و در انجام وعده هایت در مورد یـارى مـؤ منـین و عاقبـت پرهیزکـاران تعجیل فرما . اى راستگوترین راستگویان و تواناترین توانمندان!
و خلاصه اگر انسان در این دریا فرو رفته ، نسبت به این امر اهتمام ورزیـده و از این فجایع دلتنگ شود، بطور طبیعى حال او تغییر کرده ، خوشـحالى او بـه اندوه و عید او به عزا تبدیل مى گـردد. و بـا حسـرت و شکسـتگى در مصـلى حضور مى یابد. خداوند متعال نیز نزد دلهاى شکسته اسـت . و اگـر حسـرتهاى سابق را که بخاطر فهمیدن نقایص باطنى و تیرگیهاى روحـى مـى باشـد بـه آنضمیمه نموده و در حالى که مشغول خواندن دعاهاى وارده ، در راه مى باشد، ازمنزل خود به سوى مصلى حرکت نماید، در چنین شرایطى تمـامى اسـباب پنـاه بردن به در فضل ، کرم و جود مالک نفسها و ارواح و وجود، براى او بوجـود مـى آید.
برگرفته از ترجمه المراقبات، ص۲۸۸ به بعد