
اشتیاق فراوان مردم برای صحبت کردن پشت سر دیگران، و از سویی تمایل به حفظ حدود مذهبی موجب شده گزینه های متنوّعی برای دور زدن این حرام بزرگ فراهم باشد! (فاسق بودن فرد، مشهور و علنی شدن فعل و….) فعلا نمی خواهم به تک تک این بهانه ها بپردازم چه این که در این میان، وجدان بهترین قاضیست.
اما مسأله ای که معمولا از آن غافلیم اینست که تصور می کنیم صحبت در مورد دیگران تنها در صورتی گناهست که شروط غیبت حاصل شود، و اگر نامش غیبت نشد هر چه خواستیم می توانیم بگوییم!
در صورتیکه با مروری بر معارف اسلامی، در می یابیم مسأله به این سادگی ها هم نیست، و چه بسا صحبت در مورد دیگران، نه از باب غیبت بلکه از جهتی دیگر، در پی دارنده ی گناهی دیگر بوده و مورد نکوهش معصومین علیهم السلام قرار گرفته باشد.
در سلسله مطالبی که ان شاء الله در ادامه ذکر می شود به این عناوین مغفول خواهیم پرداخت.
البته مطالبی که در ادامه بیان می کنیم در جایگاه فتوا صادر کردن نیست! طبعاً این مسیر موازین خود را می طلبد.
کار خودم خرابتر است…!
اولین نکته ای که در مورد پرداختن به عیوب دیگران – حتی بدون تحقق غیبت- باید مد نظر داشته باشیم اینست که قرار دیگران زیر ذره بین و گفتگو در مورد اشکالاتشان، نشان دهنده ی غفلت فرد از مشکلات نفسانی خودش است.
در واقع اگر فردی نفس سراسر آلودگی خود را نگاه کند، بیماریش را بشناسد و در پی درمان آن باشد، اساسا این فرصت را نمی یابد که بخواهد در مورد وضعیّت دیگران به تحلیل و گفتگو بنشیند!
در روایت مشهوری از رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان شده:
در روزی که هیچ سایه بانی جز سایه سار رحمت الهی نیست، افرادی در سایه ی عرش در امان خواهند بود:
(یک مورد آن) فردی که از برادر مسلمانش عیبی نگیرد مگر اینکه آن عیب را از خودش دور کرده باشد، چه این که هر گاه عیبی را از خود دور سازد باز عیب دیگرش برایش آشکار شود (و در این صورت به جای عیب گرفتن از دیگران، پیوسته مشغول اصلاح عیوب خود خواهد شد) و همین بهترین مشغولیت برای فردست که به خود بپردازد نه مردم.
در روایت مشهور و معتبر دیگری از امام باقر علیه السلام فرمود:
«این عیب برای انسان کافیست که عیوبی از دیگران را ببیند که در مورد خودش از آن چشم پوشیده، و مردم را به امری سرزنش کند که خود نمی تواند ترک کند، و اینکه همنشین خود را با اموری که به او مربوط نیست آزار دهد».
(این دو روایت در متون مختلفی ذکر شده برای نمونه متن عربی از یک منبع ذکر می شود)
عاصم بن حميد عن أبي حمزة عن أبي جعفر ع قال سمعته يقول: «إنّ أسرع الخير ثوابا البر و أسرع الشر عقوبة البغي. و كفى بالمرء عيبا أن يبصر من عيوب الناس ما يعمى عنه من نفسه و أن يعير الناس بما لا يستطيع تركه و أن يؤذي جليسه بما لا يعنيه».
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن إسماعيل بن مهران عن عثمان بن جبلة عن أبي جعفر ع قال قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «ثلاث خصال من كن فيه أو واحدة منهن كان في ظلّ عرش الله يوم لا ظل إلا ظله رجل أعطى الناس من نفسه ما هو سائلهم، و رجل لم يقدم رجلا و لم يؤخر رجلا حتى يعلم أن ذلك لله رضا، و رجل لم يعب أخاه المسلم بعيب حتى ينفي ذلك العيب عن نفسه فإنه لا ينفي منها عيبا إلا بدا له عيب و كفى بالمرء شغلا بنفسه عن الناس».
افشای امور خصوصی دیگران، گناهی غیر از غیبت
اشتباه دیگری که هنگام فرار از غیبت تصوّر می شود اینست که مطلبی که در مورد شخص صحبت می شود، عمل ناشایستی نیست و مذمّت او محسوب نمی شود.
در این موارد باید دقّت داشت صحبت در مورد امور دیگران گاه موجب افشای سرّ و امور خصوصی آنان خواهد بود که خود مستقلّاً مورد نهی قرار گرفته است.
از امام صادق علیه السلام روایتست: «هر مجلسی باید همراه امانتداری باشد، و برای هیچ کس روا نیست سخنی را که گوینده نمی خواهد فاش شود، نقل کند؛ مگر آنکه سخنی در فقه باشد یا ذکر خیر او».
اهمیت راز نگه داری تا آنجاست که در روایت دیگری، حافظ سرّ برادر مسلمان از افرادی شمرده شده که در سایه ی عرش در امانند. (خصال/۱۴۱)
روشنست که بسیاری از اسرار برادران ایمانی، جزء موارد تحقّق غیبت نیست. پس وقتی در مورد امور دیگران صحبت می کنیم خود را در جای آنان قرار دهیم، آیا خودمان دوست داریم دیگران در مورد امور خصوصیمان صحبت کنند، حتی اگر امر ناروایی نباشد؟!
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد بن خالد عن عثمان بن عيسى عمن ذكره عن أبي عبد الله ع قال: «المجالس بالأمانة و ليس لأحد أن يحدث بحديث يكتمه صاحبه إلا بإذنه إلا أن يكون فقهاً -في بعض النسخ: ثقة- أو ذكرا له بخير». (کافی ۲/۶۶۰)
سعد بن عبد الله عن أحمد بن أبي عبد الله عن النهيكي عن علي بن جعفر عن أخيه موسى بن جعفر ع قال: ثلاثة يستظلون بظل عرش الله يوم لا ظل إلا ظله رجل زوج أخاه المسلم أو أخدمه أو كتم له سرا. (الخصال ۱/۱۴۱)
تحقیر و بی احترامی
گاهی صحبت در مورد امور دیگران به مقصود تحقیر، بی آبروسازی و پایین آوردن جایگاه آنان انجام می شود. در این صورت هم آشکار بودن عیوب او -مثلاً-توجیه درستی نیست؛ چه اینکه خود تحقیر دیگران، در روایات به شدّت مورد نهی و مذمّت قرار گرفته است.
از جمله این حدیث قدسی مستفیض که به اسانید مختلف نقل شده که خداوند گوید:
«من أهان لي وليا فقد أرصد لمحاربتي و أنا أسرع شيء إلى نصرة أوليائي.»
هر که ولیّ مرا اهانت کند، در واقع در صدد جنگ با من برآمده؛ و من سریعتر از هر چیز به یاری اولیائم خواهم آمد.
و نیز از امام صادق علیه السلام روایتست:
هر که علیه مؤمنی برای زشت جلوه دادن و از بین بردن احترامش مطلبی بگوید تا از دید مردم بیافتد، خداوند او را از ولایت خود خارج کرده به ولایت شیطان می کشاند.
«من روى على مؤمن رواية يريد بها شينه و هدم مروءته ليسقط من أعين الناس أخرجه الله من ولايته إلى ولاية الشيطان فلا يقبله الشيطان.»